لینک جدید اشتراک

www.eshterak.info

۱۳۸۸ بهمن ۲۱, چهارشنبه

خاطرات انقلابی که حتما باید خوانده شوند

خاطرات واقعی انقلابیون پیشرو و مترقی در مورد انقلاب 1357، بسیار با دروغ و اکاذیب رایجی که توسط سازمان اطلاعات رژیم نشر و انتشار می یابد متفاوت است. این خاطرات می تواند در حکم درسهای تاریخی بسیار ذیقیمت و مهمی برای جوانان کشورمان باشد. در همین راستا بخشی از خاطرات انقلابی تعدادی از اعضای « سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر» را که در نشریه «پیکار» شماره ی 93 مورخه ی 20 بهمن 1358 آمده را برای شما تایپ می کنم. « ش. جهان وطن»




کلانتری نازی آباد در آتش


شنبه شب 21 بهمن ما همراه با بچه ها، محل کلانتری «نازی آباد» را به محاصره در آوردیم . فقط من و یک رفیق دیگر مسلح بودیم ولی بقیه فقط به کوکتل مولوتف و سنگ و چوب مسلح بودند. بین ساعات 12- 10 بود که ما حمله را شروع کردیم.

پاسبان ها و نگهبانان کلانتری به بالای پشت بام کلانتری رفته و به شدت تیراندازی می کردند. در همین موقع یکی از بچه ها مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید و به دنبال آن یکی دیگر گلوله خورد و تمام روده هایش بیرون ریخت.

پس از این کشتار، مردم به شدت متاثر شدند و گروه گروه به محل درگیری می آمدند. درست در همین موقع که مزدوران شاه مردم را به گلوله بسته بودند. افراد مذهبی در حالیکه کارتهای «کمیته امام» را نشان می دادند به ما می گفتند: چرا شما حمله می کنید. امام دستور جهاد نداده است. این حرف به شدت در مردم تنفر برانگیخت. مردم به عصیان آمده بودند و طلب اسلحه می کردند. اما کمیته چی ها مردم را به آرامش و عدم تعرض به جنایتکاران سلطنت طلب دعوت می کردند.

ما در همانجا به افشاگری دست زده و می گفتیم جوان های ما را دارند می کشند ولی اینها می گویند ساکت باشید، حکم جهاد نرسیده است! مگر می شود در برابر این همه جنایت ساکت بود؟ در همین موقع مزدوران مستقر در کلانتری از پشت بام کلانتری گریخته و به پادگان هوانیروز می روند.

ما به همراه انبوهی از جمعیت به کلانتری تهاجم بردیم و تمام اسبایهای آنرا مصادره کرده ، تمام پرونده را سوزانده و ساختمان را به آتش کشیدیم. این جلوه ای بود از آتشفشان خشم خلقی که از ستم رژیم شاه مزدور به تنگ آمده بودند. « رفیق ب.ن»



تانکها با کوکتل ها به آتش کشیده شدند



شنبه 21 بهمن، تمام طول خیابان تهران نو (دماوند) سنگربندی شده بود من در سنگری بودم که در بالای داروخانه «بنجامین» قرار داشت. در سنگر مقداری کوکتل مولوتف جمع آوری کرده بودیم. در انتظار درگیری با دشمن بودیم. طرفهای ساعت 4 صبح، سه، چهارتا تانک به سمت میدان فوزیه ( امام حسین کنونی) حرکت کردند. تا سنگر قبل از ما 2 تانک با کوکتل مولوتف به آتش کشیده شد و دو تانک دیگر به طرف سنگر ما آمدند که ما آنها را زیر باران کوکتل گرفتیم. تانکها آتش گرفت و بلافاصله راننده آنها بیرون پریدند.

قبل از آتش گرفتن تانکها، همافری که بی سیم مصادره کرده بود حرفهای بی سیم تانک را کنترل می کرد. راننده ی تانک به مرکز تماس گرفته بود و با روحیه ای کاملا تسلیم طلبانه می گفت: " چرا مرا بی حمایت فرستادید بیاید مرا نجات دهید". در حقیقت این روحیه بیان از هم گسیختگی ارتش بود، ارتشی که در مقابل تعرض خلق دچار اختلال و تشتت گشته و این موجب شده بود که سربازان بی شماری از پادگانها فرار بکنند.

فردای آن شب یعنی 22 بهمن، در تصرف باغشاه به همراه توده های خلق شرکت داشتم. سقوط پادگان بعد از ظهر 22 بهمن صورت گرفت. پادگان زیاد مقاومت نکرده و خیلی سریع تسلیم شد. مردم به مراکز اسلحه حمله کرده و به میزان بسیار زیادی فشنگ، نارنجک، آر پی چی 7، ماشین تایپ مصادره نمودند.

در همین موقع، مردم سربازان را از خوابگاهها و ساختمانها بیرون می آوردند و برای آنکه کسی به آنها حمله نکند لباسهای سربازی آنها را می کندند و لباسهای خود را به تن آنها می پوشاندند. مردم به این طریق احساس همبستگی خود را با سربازانی که به سوی مردم حمله نکرده بودند نشان می دادند و به این طریق به آنها می گفتند که سربازان فرزندان خلق هستند. «رفیق ف»



سقوط عشرت آباد


روز 21 بهمن را با سنگربندی، کیسه شن پر کردن در «زهتابی» ( ته قلعه مرغی) گذراندیم. روز 22، من به همراه 2 رفیق دیگر با یک مسلسل سبک «شتایر» و یک اسلحه کمری 14 تیر «پاراشوت» که هر دو متعلق به سازمان بودند به سمت «نازی آباد» حرکت کردیم. کلانتری میدان بازار دوم مصادره شده بود. از آنجا به کلانتری واقع در خیابان شهباز و سپس به پادگان نیروی هوائی ( تهران نو) رفتیم که هر دو نیز در دست افراد مسلح بود.

به سمت پادگان عشرت آباد حرکت کردیم. آنجا هنوز سقوط نکرده بود. دور تا دور آن به جز قسمت شمال در محاصره مردمی بود که با اشتیاق و شور فراوان در صدد حمله به پادگان بودند. جز افراد معدودی، اکثر آنها بدون سلاح بودند. در این موقع با پرتاب کوکتل مولوتف قسمتی از پادگان آتش گرفت. دیوار قسمت جنوبی پادگان را با میله های آهنی سوراخ کردیم تا به داخل هجوم ببریم و در همین زمان، مرتب صدای رگبار مسلسل و تیربار از داخل پادگان می آمد.

نظامیان از ترس ساختمان های اطراف پادگان را خالی کرده و به ساختمان مرکزی پادگان پناه برده بودند. و از همان نقطه مردم را به رگبار می بستند. پس از سوراخ شدن دیوار ما در کنار افراد مسلح دیگری که به 20 الی 30 نفر می رسیدیم، با سنگربندی پشت زره پوشها سینه خیز به طرف ساختمان مرکزی می رفتیم. در پشت ما توده های غیر مسلح با بی باکی و جانبازی بی نظیری به جلو می آمدند.

از دو طرف مرتب شلیک می شد و از دو طرف افراد زیادی کشته شدند. در واقع «عشرت آباد»، پر تلفات ترین مراکز درگیری با دشمن تبهکار بود. برای آنکه حیطه عمل گسترده شود و در صورت لزوم امکان جدیدی برای عقب نشینی فراهم گردد. مردم با ماشین های ارتشی و دولتی به دیوارهای شرقی پادگان می کوبیدند و آنرا خراب می کردند. در همین موقع یک تیر به پشت سر من اصابت کرد. اما از آنجا که بطور سطحی با سر من برخورد کرده بود، فقط منجر به خونریزی شد. مرا بلافاصله به بیمارستان بردند و پانسمان کردند و من دوباره به پادگان برگشتم.

آنروز آنقدر پر التهاب بود که آدم می خواست در تمام درگیری ها حاضر و فعال باشد. در این موقع دیگر ساختمان مرکزی به محاصره مردم مسلح در آمده بود. سربازان لباسهای ارتشی خود را کنده و با دستهایی بحالت تسلیم، به سوی جمعیت می آمدند. مردم با قهرمانی و بی باکی بی نظیر و نیز با غروز و شادی وصف ناپذیری برای مصادره اسلحه و دستگیری فرماندهان مزدور، به انبارها حمله نمودند.

اما فرماندهان از قسمت شمالی پادگان در زمان درگیری گریخته بودند. مردم که می دانستند به زور سلاح می توان دشمن را شکست داد، سلاح های بسیار زیادی مانند ژ3، تیربار و نارنجک مصادره کرده و خود را مسلح ساخته و بر زره پوشهای مصادره شده از پادگان سوار شده و فاتحانه به سوی دانشگاه حرکت نمودند. ما نیز چند قبضه اسلحه مصادره کرده و به سوی مراکز دیگر دشمن شتافتیم. «رفیق ب»



9 ساواکی بدار آویخته شدند



شنبه 21 بهمن، ساعت 8 شب بود که ساختمان «ساواک» شهر «رشت» را به محاصره در آوردیم بچه ها فقط یک تفنگ سرپر داشتند. و بقیه دارای کوکتل مولوتف و سنگ بودند. اما در مقابل، ساواکیها در داخل ساختمان کاملا مسلح بودند و مرتب آتش می کردند. بر اثر تیر اندازی ساواکی ها یک نفر از بچه ها از کتف گلوله خورد و زخمی شد و یکی دیگر هم از ناحیه کشاله ران مورد اصابت قرار گرفت و به شهادت رسید. کشته شدن او خشم بچه ها را به حد انفجار برانگیخت.

درگیری تا ساعت چهار ونیم ادامه پیدا کرد و بالاخره ساواکی ها بر سر تفنگهای خود پارچه سفید زده و تسلیم شدند. بلافاصله من با یکی دیگر به داخل ساختمان ساواک پریدیم .یکی از ساواکی ها در حالیکه یک اسلحه در دست داشت در مقابل ما ظاهر شد با دیدن نفر اول به حالت تسلیم در آمده و اسلحه خود را می اندازد. به دنبال ساواکی اول 8 ساواکی دیگر در مقابل جمعیت به حالت تسلیم در می آیند. در این موقع دیگر حیاط و ساختمان ساواک از جمعیت پر شده بود. مردم با چماق و لگد به جان ساواکی ها افتادند و از آنها می پرسیدند زندانیان ما کجا هستند؟ آنها می گفتند ما نمی دانیم. مردم آنقدر آنها را با سنگ و چوب زدند که آنها از حال رفته و بالاخره کشته شدند.

مردم ساعت 6 صبح، لاشه ساواکیهای مزدور را از ساختمان بیرون آورده و در محل پارک شهر ( باغ محتشم) از پا به درخت آویزان کردند.

خبر در شهر رشت پیچید و توده های مردم بدیدن اجساد می آمدند و هر کس تفی بر روی جسدهای متعفن ساواکی ها می انداخت و به دین ترتیب خشم و کینه خود را نسبت به نظام ستمگر پهلوی ابراز می داشتند.

« رفیق الف.ج»



تصرف مرکز ساواک سلطنت آباد و اوین بدست خلق



بعد از ظهر شنبه زمانی که اعلام حکومت نظامی شد ما آمدیم و در تقاطع جمالزاده – آزادی یک گروه تشکیل داده و شروع به ساختن کوکتل مولوتف کردیم.

یکشنبه از صبح به اطراف پادگان نیروی هوائی رفتیم. همافران مبارز چهره های خود را سیاه کرده بودتد تا مورد شناسائی عوامل مزدور شاه قرار نگیرند. آنها در حالیکه سلاح در دست داشتند مردم بی سلاح را به پناه گاهها هدایت می کردند. من به یکی از آنها گفتم چرا تمرد کردید، از اعدام نمی ترسید؟! او به من لبخند زد. روحیه اش سرشار بود از جانبازی و از خود گذشتگی.

آنها که از رژیم فاسد شاه، فرماندهان مزدور ارتش آریامهری به شدت متنفر شده بودند به جنبش خلق روی آورده بودند تا به همت توده ها مردم نظمی جدید برقرار شود. اما آنها در آن موقع نمی دانستند که رژیم جمهوری اسلامی همان ارتش و همان فرماندهان مزدور را دوباره ابقا خواهد کرد و بر سرنوشت آنان حاکم خواهد نمود.

دوشنبه صبح به طرف ساواک «سلطنت آباد» رفتیم. جائی که در زمان شاه خائن مرکز بازجوئی کمونیستها و سایر انقلابیون بود. جائی که کوهی از اسناد را در مورد کمونیستها و آزادیخواهان در خود انباشته بود. در زمان شاه این محل مرکز بازجوئی کمونیستها و سایر انقلابیون بود. ما به همراه عده زیادی از مردم به دیوار ساواک حمله کرده و آنرا خراب نمودیم. از میان جمعیت فریاد می زدند داخل نروید مین منفجر می شود. ولی در همین موقع بناگهان یکی از افراد جان باخته در داخل شکافی که ایجاد شده بود می پرد که بلافاصله یک مین منفجر می شود و در جا کشته می شود.


در حقیقت مردم به خاطر این به مرکز ساواک حمله می کردند تا تمامی پرونده های ساواک را در پیشگاه خلق افشا کنند. اما واقعیت این بود که اگر رژیم شاه در روز قیام مرد، این اسناد ساواک پاسداران جدیدی پیدا کرد. به نحوی که در میان جمعیت کمیته چی هائی که بطور پراکنده وجود داشتند می گفتند: پرونده ها را نباید برد ما آنها را لازم داریم !؟

پس از سلطنت آباد ما به زندان اوین رفتیم. آنجا تازه به تصرف توده های خلق در آمده بود. هنوز برنجهائی که شکنجه گران برای زندانیان سیاهچالها آماده کرده بودند روی اجاق ها بود.

فضای مرگبار اوین به فضای شادی و پیروزی تبدیل شده بود. ما به همراه انبوهی از توده ها به دنبال زندانیان سیاسی و آلات شکنجه رژیم کثیف پهلوی به قسمت سلولهای انفرادی هجوم بردیم. مردم نمی دانستند به کدام طرف می روند. آنان مانند سیلی در راهروها و پله ها جاری بودند. هر جا راهروئی می دیدند به ان داخل می شدند و هر کجا که در بسته ای مشاهده می کردند با خشونت انقلابی آن را می گشودند.

در همین اثنا با ورود حدود 300 نفر به قسمت سلولهای انفرادی ناگهان درهای اتوماتیک این قسمت بسته شد و برای یک لحظه وحشت آفرید. اما اراده پولادین مردم نمی گذاشت هیچ دری بسته بماند.

مردم در ادامه تعرض خود به اسلحه ها نیز دست یافتند. ما نیز چند قبضه ژ3 و دو مسلسل یوزی مصادره کردیم. هنگام بیرون آمدن، آخوندها و کمیته چی ها جلوی مردم را گرفته و آنها را خلع سلاح می نمودند. آنها نمی خواستند قیام ادامه یابد. آنها نمی خواستندانقلاب به پیروزی کامل برسد. آنها از مسلح شدن توده ها، انقلابیون و کمونیستها وحشت داشتند. آنها برای مقابله با جنبش پیش رونده توده ها به خلع سلاح توده ها و انقلابیون محتاج بودند. چراکه از این پس خود را در برابر آنها می یافتند. رفیق الف

Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Delicious :: Digg :: Stumbleupon :: Furl :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed


0 نظرات:

ارسال یک نظر

برای ارسال نظر : بعد از نوشتن نظرتان در انتخاب نمایه یک گزینه را انتخاب کنید در صورتی که نمیخواهید مشخصات تان درج شود " ناشناس" را انتخاب نموده و نظر را ارسال کنید در صورت مواجه شدن با پیغام خطا دوباره بر روی دکمه ارسال نظر کلیک کنید.
مطالبی که حاوی کلمات رکيک و توهين آمیز باشد درج نميشوند.

 
Clicky Web Analytics

Copyright © 2009 www.eshterak.net