لینک جدید اشتراک

www.eshterak.info

۱۳۸۸ بهمن ۱۷, شنبه

ایرج فرزاد / وقتی اشکی ریخته نمیشود!

محمد رضا شالگونی در مرثیه نامه (آیا یک کمونیست می تواند در مرگ یک "فقیه عالیقدر" آهی بکشد؟) چنین نوشت:

"...حسینعلی منتظری فقط یک مسلمان معمولی نبود، یکی از مدافعان فقه اسلامی و فراتر از همه اینها، یکی از نظریه پردازان کلیدی ولایت فقیه بود.... من واقعا نمی فهمم چگونه میتوان مثلا قوانینی را که زن را نصف مرد، پدر را صاحب سرنوشت کودک، برده را دارائی برده دار و از دین برگشتگان را محکوم به مرگ اعلام میکند، به شیوه انسانی اجرا کرد!؟.... معتقدم که او یک متفکر تاریک اندیش بود و تا آخر عمر هم چنین ماند" ( ۲۹ آذر ۸۸)

با وجود همه اینها شالگونی یادداشت خود را، بخاطر مغضوب شدن منتظری، گویا ظاهرا پس از جریان کشتارهای سال ۷۶، با این جمله به پایان میرساند:

" به این خاطر است که او را آیت اله می نامم. آیت اله یعنی نشانه خدا، من به تبعیت از باروخ اسپینوزا که می گفت "انسان برای انسان خداست"، حساسیت به رنج انسانها را یک نشانه خدائی می دانم و به همین دلیل در مرگ آیت اله منتظری از ته دل عزادارم."

لازم میدانم اینجا یک فاکت را تصحیح کنم. منتظری، فقط به دلیل "ملاحظات"ی که بر کشتار زندانیان سیاسی ۶۷ داشت، مغضوب واقع نشد. نطفه اصلی جدائی ها در جریان تصفیه و اعدام "مهدی هاشمی"، برادر داماد منتظری بسته شد. مهدی هاشمی از اعضای برجسته ستاد و شورای رهبری سپاه پاسداران بود و در مقابل خمینی به منتظری اقتدا میکرد و دارو دسته مسلح او در یک توهم و ساده لوحی در "بیت منتطری"، به عنوان مدافع نظریه ولی فقیه، و فرد دوم از نظر رهبری در سلسله مراتب "روحانی" در جمهوری اسلامی، به دنبال تحکیم قدرت خود در برابر خمینی بود. بنابراین حتی این مساله که گویا "رنج نامه"ها و "حصر بیت"ها اساسا بخاطر "رنج بردن" منتظری از جنایات کشتار سال ۶۷ بوده باشد، واقعی نیست و این متاسفانه تاریخ و روایتی از مقام "خدائی" اوست که از جانب امثال شالگونی از طول دوران "تاریک اندیشی" منتظری، دست چین و جدا از متن ساخته و پرداخته شده است.

با وجود همه این فاکتها، و حتی اگر فرض کنیم که واقعا دلیل "قهر" منتظری، ملاحظات او بر کشتارهای سال ۶۷ بوده باشد، سوال این است اگر با این وصف منتظری چنین وزنی در اندیشه شالگونی داشت و دارد، چرا مرگ "یداله خسروشاهی"، که انصافا "تاریک اندیشی" به او نمی چسپید، موجب نشد که ایشان "آهی بکشند"؟ انتظاری ندارم که همه و هر کسی که خود را مدافع کارگر و سوسیالیسم و قدرت متشکل کارگری و شوراهای کارگری و غیره مینامد، الزاما میبایست در مرگ یداله چیزی میگفتند. اما این انتظار از شالگونی که بخاطر "حساسیت" منتظری به "رنج انسانها"، اشکش درآمد، بجاست. بویژه اینکه یداله از فعالان سابقه دار جنبش کارگری، آنهم در کلیدی ترین صنعت جامعه ایران، شرکت نفت، بود. این انتظار بحق است چرا که شالگونی خود را متعلق به بخش هیات اجرائی سازمانی میداند که عنوان "راه کارگر" را یدک میکشد. از این فراتر، اگر حس "هم بندی" در زندان دوره شاه و آن روحیه "ضد سلطنت" حاکم بر ناسیونالیسم چپ آن دوره، هنوز چهره های سیاسی را در "آیت اله" ها ئی چون منتظری و بازرگان و طالقانی بازیابی کرده است، دور از انصاف است که نقش یدالله، که او هم زندانی سیاسی دوره شاه بوده است و همراه با او کارگران نفت، را به عنوان مهمترین اهرم بزیر کشیدن رژیم شاه، انکار کرد و تاریخ را به منتظری و امثال خمینی بخشید. از شالگونی انتظار میرفت، که با همه ملاحظات و مرزبندیها و تفاوتهائی که با یداله داشت، و با مرزبندی با کسانی مثل من و هر کمونیست و مارکسیست دیگری که ممکن است با موضع یداله در باره جایگاه و نقش تحزب کمونیستی کارگران موافق نباشد، همانطور که در مورد منتظری چنین کرده است، در باره او و سهم و رنجی که یداله و طبقه او در مبارزه علیه رژیم شاه و جمهوری اسلامی کشیدند، "آهی" هم برای او میکشید. اینجا حسی تحریک نمیشود و اشکی در نمی آید و عاطفه ای نمی جنبند. چرا که فلسفه رنج ها و آرمانی که رنجدیده ها برایش جنگیدند، تفاوت داشت، تفاوت طبقاتی داشت.

از نظر من علت اینکه مرگ یک مدافع حکم اعدام مرتدین و برگشتگان از دین، مدافع "نا آخر عمر" مهجور بودن زن و نصف مرد بودن او، و مرگ "یکی از نظریه پردازان ولایت فقیه"، آه از نهاد یک "راه کارگر"ی در میآورد، دقیقا در نوع سوسیالیسمی است که نمایندگی میکنند. متتظری، در حقیقت و با رجوع به جملات نقل شده از شالگونی، "پارتی" این نوع سوسیالیسم ملی و یا به عبارت بهتر "ناسیونالیسم چپ" جامعه ایران در میان گرایش و جنبش اسلامی بود که اکنون قدرت دولتی را در اختیار دارد. کمرنگ بودن و بی اهمیت بودن طبقه کارگر در تحولات جامعه، و نوشتن تاریخ و تاریخ سازان در سناریو زندگی شخصیتها و آخوندهای جریان ملی اسلامی، از مشخصات برجسته ونهادینه شده ناسیونالیسم چپ ایران است. صمیمانه تر و صادقانه تر است که خود را از فشار تناقض تابلو "راه کارگر" خلاص کنند و آنها هم مثل عبدالکریم سروش، بهنود و فرخ نگهدار، بدون هیچ نقل قولی از اسپینوزا و آویزان شدن به مارکس، برای اسطوره های جنبش خود، بازرگان و منتظری، "یادروز" برگزار کنند.

۶ فوریه ۲۰۱۰
iraj.farzad@gmail.com

Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Delicious :: Digg :: Stumbleupon :: Furl :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed


0 نظرات:

ارسال یک نظر

برای ارسال نظر : بعد از نوشتن نظرتان در انتخاب نمایه یک گزینه را انتخاب کنید در صورتی که نمیخواهید مشخصات تان درج شود " ناشناس" را انتخاب نموده و نظر را ارسال کنید در صورت مواجه شدن با پیغام خطا دوباره بر روی دکمه ارسال نظر کلیک کنید.
مطالبی که حاوی کلمات رکيک و توهين آمیز باشد درج نميشوند.

 
Clicky Web Analytics

Copyright © 2009 www.eshterak.net