لینک جدید اشتراک

www.eshterak.info

۱۳۸۸ بهمن ۵, دوشنبه

ایرج فرزاد / وقتی کمونیسم را "ملی" میکنند!

به این جملات از محمد فتاحی، دقت کنید:

" نگران تر از تمام اینها اردوی قهرمانان چپ اند که جامه های پوسیده 57 در 88 را بر تن کرده اند تا تراژدی سه دهه قبل را امروز در شکل کمدی روی صحنه آورند... که اگر در 57 طبقه کارگر بطور متحد کار شاه را در خدمت دیگران تمام کرد این بار برای همیشه پشت دست خود داغی ماندنی بزند که لشکر جنگ دیگران شدن بس است" ( از نوشته او تحت عنوان: "حق با کارگران کمونیست بود")

با این روش، نه تنها "جامه های پوسیده ۵۷" و تحولات سه دهه قبل ایران "تراژدی" اند، بلکه انقلاب اکتبر در بیش از ۹ دهه قبل و انقلاب کبیر فرانسه در بیش از دو قرن و ۲ دهه قبل و "انقلاب" آمریکا برهبری "بوروژوا"هائی چون آبراهام لینکلن علیه برده داری نیز تراژدی اند و چه بسا جای اظهار ندامت بیشتری برای امثال محمد فتاحی باشند. او با خوش خیالی کسی که جایگاه این "رویدادهای بزرگ" را نمیتواند بفهمد، به ذهنیات "انسانهای کوچک" و بی تفاوت نسبت به این تحولات پناه می برد. در نتیجه چاره ای ندارد جز اینکه در تسلیم به دنیای خودفریبانه اش رویش را از تاثیرات انقلابی ای که این تحولات، در انتظارات بشر و در تلقی از معنای زندگی داشته اند، بر گرداند.

اگر از منظر محمد فتاحی به انقلابات و رویدادهای مهم اجتماعی نه از جايگاهشان در تحولات سياسى و تاريخى بلكه بخاطر شکست خیزش مردم علیه وضع موجود نگاه کنیم چاره ای نیست جز اینکه کمونارهای پاریس و لنین را به عنوان بانیان خیزش مردمی که بخود جرات دادند علیه وضع موجود بپا خیزند و دست به قدرت سیاسی ببرند، و به عنوان مسئول "کابوس" و "تراژدی" شکست ها بر صندلی اتهام بگذاریم. این همان تاریخ شکست خوردگان و ادامه داستان و روایت "خشوت گریزان" و نادمین از تحرکات انقلابی و تف کردن به اراده مردم برای خیزش علیه وضع موجود است. تفاوت این دسته با مفسرین حقوق بشری از کمونیسم این است، که اینها در مواجهه با خیزش مردم ایران علیه اسلام سیاسی ماتم گرفته اند و "پشت دست خود را داغ کرده اند" که در مبارزه برای بزیر کشیدن اسلام سیاسی و دست و بازوهای شیخ نصراله و حزب الله آن در منطقه، به تخمیر تز متعارف شدن اوضاع بخاطر توان آنها در سازماندهی "مستضعفان" پائین شهر در برابر "بورژواهای طبقه متوسط"، در بالای شهر، بخود مشغول بمانند. به نظر من بهمن شفیق حرف واقعی تر و محتوای سیاستهای حاکم بر حزب محمدفتاحی را برملا کرده است. اگر محمد فتاحی خیزش مردم ایران علیه اسلام سیاسی و رژیم آن در ایران را به پای "جنبش سبز" میگذارد، بهمن شفیق، به عنوان رهبر واقعی و البته به تعریف کورش مدرسی رهبر و خط دهنده "تئوریک" تر اینها، از این زاویه به مخالفت با جنبش سبز برخاسته است: "حمله سبز به احمدی نژاد حمله به پابرهنه ها و حاشیه نشینان هم شد... اعتراض آنان به این بود که چرا به جای پخش لپ تاپ در میان ژورنالیستها دولت به پخش سیب زمینی در یتیمخانه ها دست زد". قرار گرفتن در کنار "پابرهنه ها" و مستضعفین و در مسند سرپرست "یتیم خانه"ها، به رهبری احمدی نژاد و خامنه ای و شیخ نصرالله محنوای واقعی سیاست کنسرواتیو و تاچریستی همان مسکین نوازیها اما در دوره قداره بندی قطب اسلام سیاسی به زعامت رژیم اسلامی در ایران و منطقه است. این محتوای واقعی تر "سوسیالیسم اسلامی" اینها و قدم گذاشتنشان در مسیر فرقان و "آرمان مستضعفین" است. طرف دیگر این سوسیالیسم اسلامی اینها این است که در یک خودفریبی چشمشان را بر ثروتهای افسانه ای اعضا کابینه احمدی نژاد و عناصر "بیت رهبری" و سرپرستان نوانخانه ها و سران سپاه و بسیج برخاسته از توده مستضعف ببندند تا ذهن معدود مخاطبین شان را علیه نفرت پوشیده در فقیر نوازی از تجملات "بورژوائی" و استفاده از کامپیوتر و لب تاب منحرف کنند. این تجدید حیات آل احمدیسم در دوره دست یافتن اسلام سیاسی به قدرت دولتی و شکل گیری بلوک آن در خاورمیانه است.

اما از این فراتر و در تعمیم این دیدگاه و "تز" جدید سوسیالیسم اسلامی و در پرتو ملانقط های مدافع آن، انقلاب اکتبر، اگر مورد ارزیابی قرار بگیرد، با شکست خود در پیگیری آرمانها و اهدافش آنقدر نقاط "تراژیک" دارد و آنقدر همتایان طبقاتی همین سران سبز بر متن آن، جنایت و تصفیه های خونین و دوران "مخوف استالینیسم" را وارد کردند، که چه بسا ما را هم مثل امروز محمد فتاحی به این نتیجه برساند که آن تحولات جز "کابوس" چیزی عاید بشر نکردند. و به همین روال، انقلاب کبیر فرانسه که در سلسله ای از قتلها و اعدامها با گیوتین "سر فرزندان خود" را از تن جدا کرد و در ادامه به بناپارت و سپس به قول مارکس در ۱۸ برومر به حکومت دلقکی سیاسی چون لوئی بناپارت انجامید.

اما آن حقیقتی که محمد فتاحی بخاطر قرار گرفتنش در محدوده مادی بنیانهای "فلسفی" ناسیونالیسم چپ سابق و اسلام گرائی سوسیالیستی کنونی، از درک آن عاجز مانده است تاثیرات اجتماعی این تحولات بر انتظارات و توقعات مردمی است که تحت تاثیر آنها، چشم انداز کاملا جدیدی برویشان باز شد. فکر نمیکنم محمد فتاحی متوجه نباشد، که رایج شدن آن روایت از کمونیسم و سیاست کمونیستی، بدون اینکه مبانی اساسی تئوری مارکسیسم در دوره ای از "بحران انقلابی" در جامعه ایران، سنتهای رایج انواع سوسیالیسم ملی و اسلام زده را پس بزند، غیر ممکن بود به "نیرو" تبدیل شود. حضور سیاسی گرایش اجتماعی نوعی کمونیسم سیاسی و دخالتگر و اتوریته ای که در جذب مهمترین عناصر الیت سیاسی جامعه ایران بسرعتی باور نکردنی بدست آورده بود، بدون همان تحولات "تراژیک" غیر ممکن بود. اگر ایشان اکنون به نقش طبقه کارگر و "کارگر کمونیست" اهمیت میدهند، دلیل اش این است که در دل تحولات "کابوس" ۵۷، او از موقعیت یک هوادار حزب پان ایرانیست و کاخ جوانان دوره شاه، از صفوف حزبی سر درآورد که همین حرفهای امروز را در آن یاد گرفت. اگر انقلاب اکتبر و شکست آن فاجعه بود و تراژیک، اما این حقیقت برجسته را در تاریخ بشر وارد کرد که اکتبر، مهمترین مفاهیم تعریف از فلسفه زندگی بشر را به شکل قوانین دولت کارگری درآورد. در آن میان حقوق جهانشمول زن، کودک و تدارک راهی برای امحا جامعه طبقاتی و زوال دولت از طریق دست بردن یک حزب کمونیستی به قدرت سیاسی. انقلاب فرانسه در قرن هیجدهم دوره ای از تاریخ بشر را گشود که در آن انسان بطور پایه ای و در یک انقلاب "تراژیک"، محدودیت معنای فلسفه زندگی در چهارچوب مناسبات فئودالی و اسارت به سلطه دستگاه کلیسا و دایره انکیزیسیون آن و تسلیم به سرنوشت مقدر الهی دوران قرون وسطی را بطور بنیادی در هم فروریخت.

اما اين لغزش فكرى و يا اشتباه از سر ضعف معرفتى نيست كه امثال محمد فتاحى را به موضع کنسرواتیوها و تاچریسم در سیاست رانده است. این لحن متفرعن در تحقیر خیزش جامعه علیه وضع موجود، از خوو ویژگیهای جریاناتی است که وقتی جثه سیاسی شان را در معادلات سیاسی و اجتماعی ضرب میکنید، آنها را به عنوان جونیورهای یک سیاست آشکارا راست، محافظه کار و مدافعان سکون و "متعارف" شدن اوضاع تحت سلطه ارتجاع حاکم و نفرت از مصاف جهان با بلوک اسلام سیاسی و جنبش عملیات انتحاری به تصویر میکشد. اگر اسلاف سوسیالیستهای خلقی و ناسیونالیسم چپ اینها، از یک موضع انقلابی و مدافع مردم به گروه فشار جریانات و اقشار "مترقی" بورژوازی خودی تبدیل شدند، اینها برعکس از یک موضع کنسرواتیو و غیر انقلابی، به جمع گروه فشارهای راست ترین جناح اسلام سیاسی، و مدافعان حفظ وضع موجود سقوط کرده اند.

جنبش مردم ایران علیه سلطه اسلام سیاسی در ایران، تنها نقطه امید مردم منطقه و به اعتباری در جهان است که میتواند هیولای سیاسی ای را که به عنوان یک بلوک ضد بشری و در زنجیره ای از عملیات جهادی و انتحاری، این بزرگترین مانع حضور مستقل و "علنی" طبقه کارگر و تمامی نیروهای پیشرو و مدنی در عراق و پاکستان و لبنان و فلسطین و چهارگوشه جهان، را از پا درآورد. نفس رویگردانی از جایگاه این خیزش و مصاف مهم به دلیل جنبش "سبز" و جنگ و نزاع و سهم خواهی ها بین جناحهای اسلام سیاسی، ادامه همان روشی است که آثار و تبعات انقلاب اکتبر، انقلاب فرانسه و تحولات ۵۷، را کابوس و تراژیک مینامد. این فضای خودفریبانه ذهنیت روشنفکر خورده بورژوا ادامه همان فضای حاکم بر چپ غیر کمونیست و "غیر سیاسی" سوسیالیستهای خلقی است که آنگاه که جامعه وارد دوران تعیین تکلیفهای مهم شده و اقشار مختلف طبقه حاکم دست اندر کار مهندسی جابجا کردن قدرت اند، آنوقتها پشت میز کتابهای جلو دانشگاه و اکنون در عرصه مجازی دنیای سیاست در اینترنت، با "مقولات" فلسفی و "جنگ مواضع" مشغول بودند و کماکان مشغول مانده اند. فقط باید به جمع مخاطبین چنین کسانی که با چنین روحیه "حق بجانب" در خود فریبی، به عنوان شمشیرزنان صف مقدم چنین تز و سیاست آوردنهائی به اسارت خود در محدویتهای مادی جهان روشنفکران خورده بورژوا و خو گرفتن به مقوله پردازی و عبارت پردازی، نوعی فعالیت سیاسی برای خود تعریف کرده اند، درودهای بی پایان فرستاد و بخاطر سکوت و مدارا با این لجاجت سمج و پیگیری "قاطعانه" رهبران شان بر این "تزها" آوردنها، برایشان اجر جزیل تمنا کرد. تحولات "تراژیک" ۵۷، در سیری خونین از ساده نگری "معصومانه" مدافعان سوسیالیسم خلقی ایران عبور کرد. تلاش برای ترمیم دستگاه فکری ناسیونالیسم چپ با ماتریال سوسیالیسم اسلامی و ذهنیت یتیم خانه داری و ذخیره آل احمدیسم، تواما "تراژیک"، کمدی، و مسخره است. در غنائمی که در میدان "جنگ قدرت" برای تکه پاره کردن حزب کمونیست کارگری، گیر اینها آمده است، کمونیسم پراتیک و سیاسی و تئوریک ایران و تاریخ سه دهه آن "ملی" اعلام شده است. در این بازار مکاره برای هذیانهای سیاسی هم جائی هست. سوال این است که در صفوف بجا مانده از این انشقاق معماری شده، تا چه اندازه ظرفیتها برای جلوگیری از سیر ملی کردن و مصادره به مثل مبانی و سنتهای مارکسیسم انقلابی و کمونیسم کارگری باقی مانده است؟

۲۴ ژانویه ۲۰۱۰
iraj.farzad@gmail.com

Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Delicious :: Digg :: Stumbleupon :: Furl :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed


0 نظرات:

ارسال یک نظر

برای ارسال نظر : بعد از نوشتن نظرتان در انتخاب نمایه یک گزینه را انتخاب کنید در صورتی که نمیخواهید مشخصات تان درج شود " ناشناس" را انتخاب نموده و نظر را ارسال کنید در صورت مواجه شدن با پیغام خطا دوباره بر روی دکمه ارسال نظر کلیک کنید.
مطالبی که حاوی کلمات رکيک و توهين آمیز باشد درج نميشوند.

 
Clicky Web Analytics

Copyright © 2009 www.eshterak.net