لینک جدید اشتراک

www.eshterak.info

۱۳۸۸ بهمن ۲۸, چهارشنبه

رضا محمدی / تاملی بر جنبش دانشجویی


تاملی بر جنبش دانشجویی رضا محمدی
کارشناس ارشد حقوق بشر


چیستی جنبش اجتماعی
جنبش های اجتماعی یک ویژگی آشکار دنیای مدرن می باشند . مطالعه و بررسی تاثیر جنبشهای دانشجویی حوزه ایی مهم و جالب توجه در جامعه شناسی است . آنتونی گیدنز در کتاب جامعه شناسی خود جنبش اجتماعی را کوشش جمعی برای پیشبرد منافع مشترک ،یا تامین هدفی مشترک ، از طریق عمل جمعی خارج از حوزه نهادهای رسمی تعریف کرد .
شیوه های متعددی برای طبقه بندی جنبشهای اجتماعی پیشنهاد گردیده . شاید دقیق ترین و کامل ترین طبقه بندی ، را " دیوید آّبرل " ارائه کرده که در چند نوع جنبش طبقه بندی شده است . جنبش های دگرگون ساز که هدفشان دگرگونی فراگیر در جامعه یا جوامعی است که خود بخشی از آن هستند و تغییرات سریع ، جامع و غالبا خشن هستند . نمونه این جنبشهای ، جنبشهای مذهبی رادیکال در جوامع مسیحی . جنبش های اصلاح طلب هدفهای محدودتر دارند و می خواهند تنها برخی جنبه های نظم اجتماعی موجود را تغییر دهند . دو جنبش دگرگون ساز و اصلاح طلب اساسا هدفشان تغییر عادتها یا طرز نگرش افراد است.
واژة «جنبش دانشجويي»،‌ واژة كهنه‌اي نيست، بلكه واژه‌اي است كه در ادبيات جنبش‌هاي سياسي و جامعه‌شناسي عمدتاً از دهة 70 مطرح شده است. البته فعاليت‌هاي دانشجويي، فعاليت‌هاي سياسي يا صنفي دانشجويي، سابقه‌اي قديمي دارد ولي در دهة 70 (ميلادي) ، جنبش‌ دانشجويي در مغرب‌زمين چه در اروپا و چه در آمريكا، جدي گرفته مي‌شود. جنبش دانشجويي در دانشگاه‌هاي آمريكا، ادامه پيدا مي‌كند و مبارزات دانشجويان عليه دخالت آمريكا در ويتنام، در اروپا و در آلمان و فرانسه و جاهاي ديگر، مورد حمايت روشنفكران اروپايي از قبيل «سارتر»، «فوكو»، «آدرنو» و «هابرماس» قرار مي‌‌گيرد. انقلابيون و اصلاح‌طلبان اجتماعي بسياري به جنبش دانشجويي اميدوار بودند و آن را جنبشي پرتكاپو در غرب تحليل مي‌كردند و استدلال‌هايي هم براي آن داشتند و نيز پيش‌بيني‌هايي، كه بعداً محقق نش.د.
علي‌رغم اينكه كساني مانند «هربرت ماركوزه»،‌ «يورگن هابرماس»، «ميشل فوكو» و ديگران دلبستة تحركات دانشجويي دهة 70 م در غرب بودند‌، خود در تجمعات دانشجويي شركت و براي آن نظريه پردازي مي‌كردند. از دهة 80 م به بعد، جنبش دانشجويي رو به افول گذاشت و پروندة آن به مقدار زيادي بسته شد، ولي اين بدان معنا نيست كه فعاليت‌هاي دانشجويي وجود نداشته باشد. اما جنبش دانشجويي در غرب تقريباً رو به ركود و انفعال گذاشت.
روشنفكران، به اين جنبش‌ها، به اين جهت بها مي‌دادند كه دانشجويان داراي سه ويژگي اصلي هستند كه مي‌توانند پتانسيل و ظرفيت جنبش‌هاي اجتماعي جديد باشند، آنها بر خلاف «ماركس» كه كارگران را در اواخر قرن 19م ، منشأ و منبع اصلي جنبش‌هاي اجتماعي تعريف كرده بود،‌ دانشجويان را پايگاه اصلي جنبش‌هاي اجتماعي تلقي مي‌كردند.
استدلال آنها براي اين مدعا اين بود كه دانشجو داراي چند خصيصه است كه عبارتند از:
1-خصيصة سني؛
دانشجويان جوان هستند و جواني براي خود ويژگي‌هايي دارد. عمده‌ترين ويژگي جواني اين است كه جواني سن هيجان‌ها و انرژي‌هاي متراكم است كه مي‌خواهند اين انرژي متراكم و هيجان انباشته را در جايي تخليه كند و لذا سن دانشجويي، سن مقتضي تحرك و حركت‌هاي انقلابي است.


2-ويژگي معرفتي
چون دانشجو با معرفت‌ها و اطلاعات تازه سر و كار دارد و از لحاظ روشي نيز متُد انتقادي و تحليلي را دنبال مي‌كند،‌ لذا به وضع موجود رضايت نمي‌دهد و با آن درگير است. پرسشگر و منتقد است و اين ويژگي باعث مي‌شود كه دانشجو به عنوان محور اصلي تحركات اجتماعي شناخته شود.
3-دانشجو محافظه‌كار نيست؛
كساني مثل «ماركوزه» و ديگران مي‌گفتند كه طبقات اجتماعي به علت وابستگي به كار، شغل و درآمد، محافظه‌كاراند، اما دانشجو چون كار و اشتغال ندارد، محافظه‌كار نيست؛ آرمان‌خواه است؛ و در راه آرمانش هزينه مي‌كند و به هزينه كردن،‌ راحت‌ رو مي‌آورد.
دانشجو به اقتضاي منش، کمال گرا و ايده آل نگر است و به اقتضاي جايگاهش، راديکال است و اين دو ويژگي مثل دو لبه شمشير هم مي تواند جنبشي بيافريند و هم نابود سازد. جنبش دانشجويي دومين جنبش اجتماعي بعد از جنبش کارگري است که در غرب پديدار گشت.
هابرماس نسبت به مطلوب بودن بخش راديكال جنبش دانشجويي اعتراض داشته و اعتقادش براين بود كه جنبش دانشجويي بايد شرايطي را فراهم آورد كه:
الف) طبقات اجتماعي نسبت به مسائل سياسي مشتاق گردند، اين در حقيقت همان آگاهي سياسي است كه ماركس از آن سخن ميراند.
ب)بتوان مسائل را در معرض عام به بحث و بررسي گذارد.
به عبارتي ديگر، جنبش دانشجويي بايد فعاليت خود را بر توسعه آگاهي هاي اجتماعي ـ سياسي و حساس كردن مردم به چنين مسائلي متمركز نمايد. ليكن اين كار بايد با اهداف مشخص و برنامه ريزي هدفمند صورت گيرد تا اين جنبش از خطر آسيب پذيري در تبديل شدن به ابزار دست نخبگان سياسي شريك در منازعه قدرت مصون بماند.
علاوه بر اينها خطرات عيني و ذهني ممكن است جنبش دانشجويي را تهديد نمايد. خطرات عيني محصول ساختار دانشگاه ميباشد. به طوري كه دانشگاه براي توانا ساختن خود وارد نظام تخصصي و كار گردد و از حوزه سياست دور بماند.
يا اين كه از طريق روابط دموكراتيك، مواضع و مطالبات خود را در درون دستگاه دموكراسي طرح نموده و وارد حوزه عمومي سياست و نقادي شود.
خطرات ذهني نيز ثمره تضاد نظر و عمل بوده و در نهايت به خودسري و بيتفاوتي منجر شده و سبب افتراق در جنبش ميگردد. در حوادث سوربن فرانسه، كه دانشجويان متحصن در تبيين اعتراض اختلافنظر پيدا كردند مثال بارزي از اين نوع خطر ميباشد. در اين شرايط نيروهاي راديكال رهبري اعتراضات را در دست گرفته و پس از چندروز درگيري و آشوب خياباني جنبش با قوه قهريه پليس آرام گرفت. سركوب قيام اعتراض آميز دانشجويان چيني در ميدان «تيانآنمن» نيز موضوعي كه از نكته نشأت گرفت. جنبش دانشجويي ايران در جريان كوي دانشگاه نيز دچار چنين اشتباهاتي گرديد و به شدت از اين ناحيه متضرر گرديد.
از آنجايي كه دانشجو اصالتاً آرمانگرا بوده و قصد رسيدن به قدرت را ندارد، بايد علاوه بر اهتمام در ايجاد روند مناسب براي پيشرفت حركت وايجاد «اتحاد» در ميان طيفهاي مختلف، استقلال فكري خود را در تمامي شرايط حفظ نموده و به لحاظ فكري تأثيرپذيري بيشتري از طيفهاي ديگر نداشته باشد. علاوه بر نقد خود در درون جنبش، ديدگاه نقادانهاي به حاكميت و خود حركت داشته و مسائل را با ديدي باز پيگيري نمايد.
از اين منظر در مقاطع و شرايطي كه تمايل به فعاليتهاي راديكالي در حركت به عينه مشاهده ميشود حتيالمقدور از افتادن در اين ورطه پرهيز نمايد. چرا كه در غير اين صورت، امكان «رهبري عقلاني» از فعالان جنبش گرفته شده و رفتار آن به برخوردهاي خشونت بار تبديل شده و يا به ابزار دست سياسي كاران تبديل ميشوند.
نگاه ديگر كه بايد در آينده اين جنبش به مثابه يك آسيب جدي مورد بررسي قرار گيرد، سهم خواهي جنبش در حركت است؛ اين آسيب اولاً، به سرخوردگي نيروهاي آرمانگرا ميانجامد، ثانياً، سبب ميشود حاكميت و احزاب و نخبگان سياسي نگاه ابزاري به آنان داشته باشند و ثالثاً، محبوبيت اجتماعي آنان كاهش مييابد. اين آسيب تا حدي حركت ملي را به نوعي به انسداد سوق داد.
در پايان بايد گفت كه براي مقابله با خطرات بالقوه و بالفعل در جنبش دانشجويي، راهكارهاي زير را ميتوان در پيش گرفت:
-تبيين اصول جنبش دانشجويي در قالب يك تئوري مستقل: ايجاد تعادل بين طيفهاي مختلف دانشجويي و حركت و برقراري گفتوگوي دموكراتيك.
-كادرسازي و گسترش جنبش و جلوگيري از شكل گيري هژموني نيروهاي احساسي از يك طرف و جريانهاي نفوذي و ناشناخته از سوي ديگر، كه ميتواند جنبش را به سمت شيوه هاي خشونت آميز سوق دهند.
به جاي اينكه انرژي خود را در تحقق اهداف ديگر طيف ها صرف كنند به عنوان يك جنبش فراحزبي يا طيفي عمل نموده و انرژي خود را صرف آرمانها و مطالبات خود نمايد.
باتوجه به اينكه روحيات نسل امروزي تقريباً با دهه گذشته متفاوت ميباشد در برنامه ريزي هاي خود به اين مهم نيز توجه داشته باشد تا بتواند در توسعه و گسترش جنبش موفق گردد.

جنبش دانشجویی
از ظهور دانشجویی در دفاع از آزادی بیان در دانشگاههای آمریکا ( 1964 ) و جنبش دانشجویی فرانسه ( 1968) که افکار عمومی سراسر اروپا را به سرعت تحت تاثیر قرار داد ، تا جنبشهای پی در پی دانشجویی در کشورهای جهان سوم مانند ایران در ده های ( 1340 _ 50 _ 70 ) بیش از 5 دهه می گذرد . جامعه شناسان سیاسی جنبش دانشجویی را در کنار حرکات و مباحث روشنفکری قرار می دهند زیرا جنبش های دانشجویی اغلب تحت تاثیر جریانات روشنفکری قرار می گیرند و به گسترش دامنه اجتماعی آنها کمک می کنند . جمعیت دانشجویی هدف بسیج عقیدتی گروههای روشنفکری قرار می گیرد و می تواند اندیشه های روشنفکران را توزیع کند . « از نظر اقتصادی و اجتماعی ، دانشجویان در جوامع معاصر گروهای حاشیه نشینی هستند که در طی دوران دانشجویی جایگاهی در درون شیوه تولید و متن روابط اقتصادی جامعه ندارند و به عنوان نیروی کار بالقوه آینده از منابع مالی بخش عمومی و یا بخش خصوصی ارتزاق
می کنند . دور افتادگی از خانواده ، احساس گسیختگی و آزادی در انتخاب راه زندگی ، زندگی دسته جمعی در خوابگاه ، زندگی جنسی نا مطلوب و تراکم انرژی _ حیاتی ، دور افتادگی از متن واقعی زندگی اجتماعی می باشد.
با توجه به این وضعیت ، جنبشهای دانشجویی اغلب خصلتی آرمان گرایانه پیدا می کنند . جنبشهای دانشجویی معمولا جزیی از جنس های ایدئولوژیک گسترده تر هستند . به طور کلی نوع زیست دانشجویی زمینه ای مساعد برای پیدایش جنبشهای اجتماعی ضد سنتی ، عدالت خواهانه و آرمان گرایانه است . از لحاظ منشا اجتماعی با توجه به گسترش آموزش عمومی ، دانشجویان از طبقات مختلف بر می خیزند و از این رو به عنوان یک قشر شناور قابل بسیج به وسیله گرایشهای ایدئولوژیک مختلف ظاهر می شوند .
با این اوصاف و کو ششهای جامعه شناسان برای فهم جنبش دانشجویی می توان درچند برداشت نظری خلاصه کرد::
در اولین نگاه ظهور جنبش دانشجویی را پاسخی به نارسایی نهادهای دانشگاهی در برابر شرایط جدید در دانشگاههای می دانند . نظریه بعدی اعتقاد دارد که جنبش دانشجویی به عنوان یک عامل " رهایی بخش انقلابی " در جامعه جدید مورد ارزیابی قرار می گیرد . نظریه یورگن هابرماس بر خلاف نظریه دوم است و اعتقاد دارد جنبش دانشجویی را به عنوان یک " عامل انقلابی " همچون طبقه کارگر صنعتی ، در نظر نمی گیرند . از نظر او حرکت جمعی و فراگیر جنبش دانشجویی یک " عرصه سمبلیک " را در جامعه بوجود می آورد . که از طریق آن " عرصه عمومی " که زیر فشار هژمونی دستگاههای تبلیغی ، سیاسی و اقتصادی دولت و گروهای ذینفع قدرتمند آزاد نباشند . نابرابری ساختاری را تشدید می کند .
در نظریه دیگر در جنبشهای جدید اجتماعی محور شکاف های جامعه دیگر کارگر و سرمایه دار نیست بلکه " نیروهای سازنده " افکار عمومی است که در محیطهای آموزشی ، دانشگاهی و رسانه های جمعی حضور دارند . یعنی اهمیت " کارخانه " جای خود را به محیط های آموزشی و رسانه ایی می دهد .
در نظریه آخر شهروندان پیش از انکه در زندگی روزانه از عقل حسابگر خود فرمان بگیرند از " فرهنگ " جامعه فرمان می گیرند ، یعنی از همان الگوهای که در جامعه " جا افتاده " و مردم بدون اینکه صحت و سقم آنها بررسی کنند از آنها پیروی می کنند. .
.جنبش دانشجویی همچون اژدهایی است که در کما بسر می رود و مترصد یک اتفاق ساده است که باز بهوش بیاید و باز کدام جناح سیاسی خطای در انتصابات و قوانین اجرایی خود مرتکب شود که این اژدهای بی یال و کوپال بیدار کند . تنها راه کنترل این اژدها برای آسیب ندیدن مار گیران سیاسی این است که همیشه این اژدها ها همیشه بیدار باشد ولی فضایی نسبی در اختیار داشته باشد که حرفها و نظرات خود را بیان کند. ولی از آن طرف آیا جنبش دانشجویی می تواند با این وضعیت بغرنج فکری خود بیدار و آگاه باشد ؟
آلن تورن جامعه شناس معاصر فرانسوی در بحث های جنبش اجتماعی اصول سه گانه ایی را پی ریزی کرده است که در حقیقت می توان دلیل موجودیت آنها را جهت داده و خصوصیت ویژه ایی برای هر کدام می باشد .
"اصل هویت ، اصل ضدیت و اصل عمومیت ". با دو اصل آخر کاری نداریم بلکه بحث بر اصل هویت است. هویت جنبش دانشجویی میتواند در همین پویایی و بیقیدي باشد که سخنگوي جاوید هیچ فردي و مدافع ثابت هیچ جریانی نمیشود.
بايستي ميان دو مقوله« مرحله شناسي جنبش دانشجويي »و «گونه شناسي جنبش ‏دانشجويي» تمايزي قائل بشويم. گونه شناسي جنبش دانشجويي ناظر به مقولاتي مانند بار ‏ايدئولوژيك و فكري تشكلها و جريانات دانشجويي است. مثلاً‌فرض كنيد بخش مذهبي جنبش ‏دانشجويي كه پرسش شما را شامل مي‌ گردد و همين باعث تفاوتش مي‌شود.
اصل هر جنبشی باید مشخص نماید که سخنگوی چه افراد و چه گروههایی از مردم و مدافع و محافظ چه منابعی است و با این نگاه باید گفت جنبش دانشجویی هنوز تکلیف خود را با مبانی فکری و عقیدتی که مشروعیت این جنبش را تامین می کند معلوم نکرده . روزگاری اسلام ناب محمدی سوسیالیستی منبع فکری خود قرار می دهد و مرحوم بازرگان به دلیل عقاید لیبرالیستی را مورد طرد قرار می دهد و در عصر دهه 70 مدافع لیبرالیسم و اشخاصی همچون عبدالکریم سروش و سید محمد خاتمی می شوند و در حال حاضر ادعا می کنند که به سوی گرایشهای لائیسیته روی آوردند ولی جالب است با انجمن اسلامی فعالیت می کنند این جنبش دچار اسکیزوفرنی حاد شده و خود نمی دارند که چکار دارد می کنند این نشان دهندگی عدم هویت و عدم باز تولید فکری این جنبش است.
عده‌ی ديگری اوج كاركرد جنبش دانشجويی را به دوران انسداد سياسی نسبت مي‌دهند و معتقدند در زمانی كه رابطه‌ی جامعه‌ی مدنی و ساخت قدرت قطع مي‌شود و راه‌های پارلمانتاريستي پايان مي‌پذيرد، جنبش دانشجويی در شكستن انسداد حاكم و جو منجمد سياسی نقش اصلی را بر عهده دارد.
از اين نظر ، جنبش دانشجويی فاقد تداوم تاريخی است. نگاه سومی هم هست كه معتقد است جنبش دانشجويی در دوره‌ی بحران‌هاي سياسي، اجتماعی و اقتصادی و در هر شرايط سياسي ـ چه فضای باز و چه فضای بسته ـ كارآيي ويژه‌ی خود را دارد..
ماهيت دموكراتيك جنبش دانشجويي در مقطع كنونی بايد به صراحت خشونت را نفی كند و از چارچوب‌های سنتی و جزمي در تبيين مسائل دوری جويد؛ جنبش دانشجويی بايد خواهان دوری از خشونت و تحريك باشد؛ گرچه در حوزه‌ی عمل، همواره مخالفان جنبش دانشجويی عليه آن دست به خشونت زده‌اند و جنبش دانشجويی هيچ‌گاه آغازگر خشونت نبوده و در نهايت به دفاع از خود دست زده است.
جنبش دانشجويی بايد به عنوان يك جنبش منتقد وضع موجود، با نقد دايمی قدرت و گرفتار نشدن در رقابت‌ها سياسی و تبديل نشدن به يك طرف نيروهاي مناظره‌گر در عرصه‌ی سياسي، به وجدان بيدار جامعه و كانون انتقاد و روشنفكري و نورافكنی به ظلم و ستم تبديل شود. جنبش دانشجويی در مقطع كنونی نه مي‌تواند خواهان قدرت باشد؛ چون خود منتقد قدرت است و نه خواهان تاثير بر سياست مانند گروه‌های ذي‌نفوذ برای رسيدن به منافع گروهي؛ زيرا خود در آن منفعتي ندارد. بنابراين جنبش دانشجويی بايد قدرت سازماندهي بالايی داشته باشد تا بتواند براي اصلاح مناسبات حاكم بر قدرت در جهت رسيدن به منافع جريان دانشجويی كه آزادي، عدالت، برابري و منافع ملي، تمام تلاش خود را به كار گيرد
سياست‌زدگي باعث مي‌شود حركتهاي دانشجويي ‏ ويژگي هاي يك حركت سياسي -كه بارزترين آنها فصلي بودن و موجی عمل كردن است- را به خود بگيرند.
نقص دیگر حركتهاي دانشجويي مقطعی بودن آنهاست. درست است كه دانشجويان به علت ويژگيهاي خاص خود، پيشتازترين قشر در حركتهاي اصلاحي محسوب مي‌شوند اما اين حركتها نمي‌توانند برای استمرار خود حساب خاصي بر روي دانشجويان باز كنند..
جنبش دانشجويي مي‌تواند در حد يك جرقة قوي و حركت‌زا عمل كند، جرقه‌اي كه نهضت اجتماعي را روشن كرده و مطالبات عمومي را شكل مي‌دهد. اين مهم مي‌تواند از دو طريق مستقيم و غير مستقيم صورت پذيرد :
1. طرح آرمان عدالت در بين دانشجويان در سطح وسيع و سعي در انتقال آن به نسلهاي آيندة دانشجو.
2. انتقال از جنبش دانشجويي به نهضت اجتماعي با كشاندن اين آرمان به سطح جامعه و ارائه راهكارهاي عملي براي
تبديل جنبش عدالتخواهي به نهضت اجتماعي علاوه بر ماندگار كردن اين حركت، به جدي‌تر شدن بحث عدالتخواهي و ثمر بخش‌تر شدن فعاليتها خواهد انجاميد. اگر مراحل فوق به خوبي صورت پذيرد مهمترين مقدمه براي اجراي عدالت و عمل به دين در جامعه شكل خواهد گرفت كه همان ايجاد مطالبه عمومي است.
اگر جنبش دانشجويي بخواهد به مفهوم واقعي به رسالت تاريخي خويش عمل نموده و يا اگر يك تشكل دانشجويي قصد داشته باشد جنبش دانشجويي را نمايندگي كند، حداقل بايد سه كاركرد داشته باشد::
1-كاركرد درون صنفي: يك تشكل سياسي دانشجويي لازم است در مقياس دانشگاهها و ميان ساير تشكل‌ها و دانشجويان به تحرك اجتماعي و فهم و قدرت تحليل سياسي مخاطبين خويش كمك نمايد.
2- كاركرد ملي: تشكل‌هاي دانشجويي در شرايطي مي‌توانند از عنوان جنبش دانشجويي بهره گيرند كه در قالب جنبش نرم‌افزاري به پيشرفت علمي و فرهنگي كشور كمك نموده و در اين صورت جنبش دانشجويي مي‌تواند ضمن ساماندهي مطالب مردم و تشخيص مصالح ملي نيازهاي علمي دولت را جهت پاسخگويي به نيازهاي مردم ياري رساند.
3- كاركرد فراملي: در اين حالت جنبش دانشجويي بايد با توجه به شرايط فعلي به پيشبرد اهداف و ايجاد وحدت جامع كوشيده و با ارتقاي موقعيت علمي، فرهنگي، سياسي كشور به ارائه يك الگوي جهاني، منطقه‌اي كمك نمايد.
اسملسر به عنوان يکي از نظريه پردازان جنبش اجتماعي شروطي را در مورد منشا عمل جمعي به طور عام و جنبش اجتماعي به شکل خاص مطرح مي‌کند.اين نظريه به شکل نسبي قابليت تبيين حرکت دانشجويان در شانزدهم آذر را در قالبي جامعه شناختي دارد که اجمالا به شروط اساسي اين نظريه اشاره اي داريم:
ـ زمينه‌هاي ساختاري (شکل گيري کودتا و آشکار شدن نفوذ ايالات متحده به عنوان نمادي از امپرياليسم براي نفوذ درشالوده ساختار سياسي ايران)
ـ فشارهاي ساختاري (تغيير سياست‌هاي داخلي شاه و فشار بر نيروها و گروههاي سياسي جهت محدود سازي فعاليت‌ها)
ـ گسترش باورهاي تعميم يافته (اثبات خيانت شاه و بي کفايتي سياسي وي به مردم و شکاف بيش از اندازه حاکميت با مردم)
ـ عوامل شتاب دهنده (سياست‌ها و اقدامات ضد مردمي شاه که مصاديق آن در تاريخ معاصر به وفور يافت مي‌شود.

جنبش ‏دانشجويي ایران
- فكر مي‌كنم براي اينكه پيوند بحث با بحث قبلي هم برقرار شود لازم است به اين نكته تصريح ‏كنيم كه بايستي ميان دو مقوله« مرحله شناسي جنبش دانشجويي »و «گونه شناسي جنبش ‏دانشجويي» تمايزي قائل بشويم. گونه شناسي جنبش دانشجويي ناظر به مقولاتي مانند بار ‏ايدئولوژيك و فكري تشكلها و جريانات دانشجويي است. مثلاً‌فرض كنيد بخش مذهبي جنبش ‏دانشجويي كه پرسش شما را شامل مي‌ گردد و همين باعث تفاوتش مي‌شود. اما درباره مقوله ‏دوم نمي‌توان دوره‌بندي غيرقابل تجديد نظري ارائه داد، به اعتقاد من مي‌توان دوره‌بندي‌هاي ‏مختلفي ارائه كرد
اما اگر از نگاهي ديگر بخواهيم قائل به تقسيم‌بندي شويم، از نظر تحول جنبش مي‌شود گفت ‏مرحله اول از شهريور 20 آغاز مي‌شود، مرحله دوم را مرحلة پيدايش نهضت ملي و مرحله ‏سوم را از 15 خرداد 42، مرحله چهارم را از سال 57 كه پيدايش تفكرات اسلامي در فضاي ‏دانشگاهها و تسلط آن پس از انقلاب تا آغاز جنگ تحميلي مرحله اي بسيار كوتاه اما بسيار ‏پربارو حادثه است مرحلة پنجم از آغاز تا پايان جنگ 8 ساله است كه دوران خاموشي سياسي ‏جنبش دانشجويي است و نقش ويژه‌اي كه جنگ در محيط دانشجويي ايفاء مي‌كند و ارتباطي كه ‏دانشگاه با وضعيت جديد و جنگ تحميلي دارد و حتي نقشي كه در فرماندهي، فني و اطلاعات ‏جنگ ايفا مي‌كند. مرحله ششم آغاز جمهوري دوم يا پس از جنگ و رحلت بنيانگذار جمهوري ‏اسلامي است تا دوم خرداد1376. مرحله آخر هم از دوم خرداد و به روي كارآمدن آقاي ‏خاتمي است تا بعد.‏

‏- پس از انقلاب دوره كوتاه سال 57 تا آغاز جنگ را داريم كه به دليل بازشدن فضاي ‏سياسي و عدم استقرار كامل دولت جديد و اينكه برخي از سازمانها و نهادهاي حكومتي به ‏وجود نيامده و گروههاي سياسي مختلفي در گوشه و كنار شكل گرفتند شاهد تكثر سياسي بي ‏قاعده اي در فضاي عمومي كشور و در فضاي دانشگاه هستيم . پس از آن در دورة جنگ وارد ‏مي شويم كه خود شرايط جنگ فضاي سياسي را تحت تأثير قرار مي دهد. پس از بحث انقلاب ‏فرهنگي در سال 1359 خيلي از گروههاي سياسي سركوب مي‌شوند و كنار مي‌روند وبه تبع ‏آن فضاي دانشگاه يكدست مي‌شود. ما عملاً چيزي به نام جنبش دانشجويي نداريم و نهادهاي ‏دانشجويي هم كاملاً همسو با حكومت حركت مي‌كنند. در زمان جنگ هم در خدمت جنگ و ‏عرصه‌هاي نظامي و فكري و فرماندهي جنگ هستند. بعد از پايان جنگ به دليل اينكه ترك ‏‏‌هايي در دستگاه فكري ايدئولوژيكي نيروهاي مذهبي به وجود مي‌آيدو نيروهاي محافظه‌كار ‏ارام آرام به قدرت مي‌رسند و به موازات آن تشكل‌هاي دانشجويي هم از آن متأثر مي‌شود و ‏باصطلاح جوسياسي دانشگاهها دو شقه مي شود. ثنويت از جهاتي راه را براي شكل‌گيري ‏رفتار تازه‌اي در دانشگاهها باز مي‌كند و بعد از روي كارآمدن آقاي خاتمي، جنبش دانشجويي ‏به خاطر نقشي كه در اين تحول داشت، موقعيت ممتازي پيدا مي‌كند.
دوره‌ی دوم جنبش دانشجويي در ابتدای دوران استقرار نظام و آغاز سياست‌هاي موسوم به تعديل اقتصادی در دولت آقاي هاشمی به وقوع پيوست. در اين دوره، رويكرد جريان دانشجويي، عدالت‌طلبی و مساوات در توزيع ثروت، قدرت و منزلت در كشور بود. در اين دوره جنبش دانشجويی با نوعي دوگانگی در رفتار برخی از حاكمان نسبت به شعارها و آرمان‌های انقلاب روبه‌رو شد و به‌تدريج از گفتمان رسمی قدرت فاصله گرفت.
دوره‌ي سوم جريان دانشجويی از دوم خرداد سال 76 آغاز شده و با پشت سر گذاشتن حوادثي از جمله 18 تير، كوی دانشگاه تهران و حمله‌ی گروه فشار به نشست اتحاديه‌ي انجمن‌هاي اسلامي در شهرهای خرم‌آباد و اراك، اكنون با تعطيلی كلاس‌های درس به خاطر صدور حكم اعدام برای يك استاد دانشگاه در تداوم است
. جنبش دانشجويی ايران در ١٠ سال گذشته دو نگاه مشخص به دانشگاه را از خود طرد کرده و در مقابل آن
موضع گرفته است:
١-يک نگاه ، ديد "ابزاری" داشتن به اين جنبش بوده و هست که تلاش دارد نقش جنبش دانشجويی را در حد
"ابزار چانه زنی" برای گروه های سياسی تقليل دهد.
اين نگاه آفات و مصيبت هايی را بر پيکره جنبش وارد ساخت که هنوز هم التيام نيافته است. در چارچوب اين
نگاه، اين جنبش بايد درمواقع لازم وارد صحنه شده و درانتخابات مختلف از اين گروه وآن دسته حمايت کند. اما
اگر روزی جنبش دانشجويی به پيگيری مطالبات به حق صنفی، سياسی، اجتماعی و ...مورد دغدغه خود وارد
صحنه شود در چارچوب اين نگاه مرتکب گناه "تندروی" شده و هيچ يک از گرو هها و احزاب سياسی برای
دانشجويان قدمی بر نمی دارند.
به عبارت بهتر در اين نوع نگاه ابزاری، دانشجو و جنبش دانشجويی ای خوب است که بشود روی آن حساب کرد
و به عنوان عقبه و سياهی لشگرگروه های سياسی و احزاب مختلف در آيد.
٢- نگاه ديگری که متاسفانه در سا لهای اخير تشديد شده است نگاه "امنيتی" به اين جنبش بوده است. در قالب اين
نگاه دانشگاه يک معضل و دانشجو فی نفسه مخل امنيت کشور است.کوچک ترين مطالبه صنفی دانشجويان به
سرعت رنگ امنيتی می گيرد وتلاش می شود يک تفکر قالب و کليشه ای در دانشگاه حاکم شده و تکثر طبيعی و
ايدئولوژيک محيط های علمی و دانشگاهی انکار شود.
اين نگاه به دانشگاه و جنبش دانشجويی، با امنيتی کردن موضوع تلاش دارد تا درتعامل با فضای دانشگاه الگوهای
مديريتی و رفتاری" امنيتی " را دراين فضای علمی تعميم دهد و نا گفته پيداست که به دليل عدم سنخيت اين نگاه با
واقعيت فضای علمی ودانشگاهی، اين راه کار درنهايت به غير از تشديد فضای راديکاليسم در دانشگاه ها راه به
جايی نمی برد. پر واضح است که امنيتی کردن فضای دانشگاه و تلاش برای "يونيفرمه" کردن دانشجويان ( از طرز
لباس پوشيدن تا نوع انديشيدن) به طور تاريخی الگوی تجربه شده و شکست خورد های است که به غيراز منافع آنی
و زود گذر (و البته بسيارنامطمئن) چيزی رانصيب سياست گذاران اين ايده نمی کند.به نظرمی رسد جنبش دانشجويی
امروز ايران، بيش از هر چيز به کسب استقلال عمل و دور کردن هيمنه حضور دولتی از فضای مديريتی دانشگاه می
انديشد که اين امردر صورت تحقق و تثبيت به طور يقين در گام نخست به نفع حاکميت ودرگام دوم به نفع دانشگاه،
دانشجو، جنبش دانشجويی و جامعه است.
در پايان ذکر اين نکته ضروری به نظر می رسد که هر چقدر که جنبش دانشجويی تلاش کند تا خود را از دولت دور
و به جامعه نزديک کند، استقلال عمل بهتری برای پيگيری مطالبات خود و مردم خواهد داشت.
. تاثيرپذيري بيروني جنبش دانشجويي
. تاثيرپذيري بيروني جنبش دانشجويي در ايران موجب شد تا وجه مذهبي آن بر ديگر شئون جنبش غلبه کند و با پيروزي انقلاب اسلامي جهت گيري اسلامي اين جنبش به همراه رفتار راديکال آن تقويت گرديد. جنبش دانشجويي در ايران همراه تحولات جامعه، نقش ايفا کرده است. تبار شناسي جنش دانشجويي به دهه 40 بر مي گردد. اين دهه در حقيقت نقطه عطف شکل گيري حرکت دانشجويان در صحنه جهاني است. اما تاثيرپذيري جنبش دانشجويي ايران از مذهب باعث شد تا متمايز از آنچه در صحنه جهاني به خصوص موج چپ روي جريان دانشجويي بود حرکت خود را سازماندهي نمايد و از همان ابتدا که قالب کنفدراسيون و انجمن به خود گرفت پسوند اسلامي با آن عجين شد و به هم پيوستگي فعاليت جمعي دانشجويي و مذهب آنچنان شد که هر نوع فعاليت جمعي در دانشگاه مساوي شد با فعاليت براي مذهب و ايدئولوژي کردن رفتار اين بهم پيوستگي مذهب و فعاليت جمعي موجب ساخت هويت گرديد. هويت جنبش دانشجويي در ايران هويت مذهبي و اسلامي بود و محوريت مذهب موجب تاثيرگذاري جنبش بر ديگر فعاليت هاي اجتماعي و سياسي گرديد و توده مردم با هويت جنبش دانشجويي احساس خويشاوندي و همگوني کردند. از اين رو دانشگاه در تحولات انقلاب به عنوان يکي از نهادهاي پيشرو نقش تعيين کننده پيدا کرد. اگر چه از ابتداي انقلاب تاکنون تلاش زيادي شده است تا با دگرديسي تدريجي، زمينه تبديل شدن انجمن هاي اسلامي به انجمن هاي معمولي و بدون پسوند صورت پذيرد و سعي مي شود با القا» اينکه موقعيت دگرگون کننده دانشگاهي اقتضاي حذف پسوند اسلامي را از فعاليت انجمن هاي اسلامي دارد اما به حکم ويژگي حاکم در فرهنگ جامعه و وابستگي عقيدتي نسل جوان، چنين حرکتي امکان هويت سازي معادل را نخواهد داشت. امروز نقش پيشرويي اجتماعي يکي از کارکردهاي طبيعي دانشگاه ماست. وقتي هويت فرهنگي و تاريخي جامعه ايران مذهبي است، دانشگاه نمي تواند راهي متفاوت با آن را برگزيند در ايران ما نبض کشور در دانشگاه مي تپد، از نظر تاريخي همه تحولات آزاديخواهانه، استعمار ستيز و عدالتجو از دانشگاه بوده است. به عبارت ديگر دانشگاه در ايران اگر چه خود قالبي بود براي سکولاريزه کردن جامعه ايران و بنا بود با دانشگاه زمينه سکولاريزه کردن جامعه فراهم آيد از قضا نتيجه معکوس داد و دانشگاه همپاي جامعه دينداران و در بسياري موارد پيشگام شعارهاي عدالت طلبانه براي خود تعريفي بومي ارائه داد. اما امروز از آن شوريدگي و نشاط و پيشرويي جنبش دانشجويي خبري نيست و جنبش دانشجويي در کمايي خاموش فرو رفته است. بخشي از اين خاموشي در نتيجه تندرويي ديروز است و بخشي نيز به دليل دور افتادن از تبار گذشته است. در مقاطعي از تاريخ بعد از انقلاب همسان با فراز و فرود بخشي از گروه هاي سياسي، جنبش دانشجويي نيز دستخوش فراز و فرود شده است. براي برون رفت از وضعيت رفتار خاموش و نه چندان رضايت بخش امروز جنبش دانشجويي و سرگشتگي و احساس بي هويتي، راهي به جز باز تعريف جنبش و بومي سازي متناسب با شاخص هاي فرهنگي و تاريخي ايراني نيست و دانشجويان خود بايد پيشقدم تعريفي جديد براي خود باشند و با آسيب شناسي درست از گذشته، تعريفي واقعي ارائه دهند و جايگاه خود را در تحولات سياسي اجتماعي باز يابند.
آنچه كه معادله را در فضاي دانشگاه به نفع مذهبيون سنگين‌تر كرد، به چند عامل وابسته است:
عامل اول: تعداد جمعيت دانشجو بود؛ حركتي كه رژيم شاه به طرف تحصيلات رايگان و بعد به طرف تحصيلات عالي انجام داد،‌ باعث شد اقشار بيشتري وارد دانشگاه شوند؛ دانشگاه كه در سال 39 حدود 20هزار نفر دانشجو داشت، در مقطع پيروزي انقلاب اسلامي و سال 57 حدود 160هزار دانشجو دارد. در فاصلة كمتر از 20 سال ما با افزايش 8 برابري دانشجو روبرو هستيم. و اين بدان معناست كه طبقات جديدي وارد دانشگاه مي‌شوند، بر خلاف دورة رژيم گذشته كه طبقاتي بودند كه معمولاً به طبقات مرفه اجتماعي متصل بوده، و تعلقات ديني‌شان يا كمتر بود يا بي‌تعلق بودند، فرق دارند. لذا طبقات متوسط مذهبي هم وارد دانشگاه شدند. اين از نظر قشرشناسي اجتماعي و پايگاه اجتماعي قابل توجه و بررسي است.

عامل دوم: در دهة 50 موج ادبيات و مذهبي‌سازي «دكتر شريعتي» بود. او در دهة 50ش در مذهبي‌سازي فضاي دانشگاه نقش قابل توجهي داشت. البته در اينجا در مورد ديد‌گاه‌هاي ايشان و امثال ايشان، قضاوت و داوري تاريخي نمي‌كنيم. او توانست با ادبياتي كه در فضاي مذهبي خلق كرد، محيط دانشگاه را مذهبي‌تر كند. ويژگي‌ «دكتر شريعتي» اين بود كه از يك طرف هم به نقد پان ماركسيسم مي‌پرداخت و از طرف ديگر، اسلام سنتي را نقد مي‌كرد. اين نقد جاذبه‌هاي خودش را داشت و نقدي يك طرفه نبود. «شريعتي» از اسلام سياسي و اسلام حماسي صحبت مي كرد. او ادبيات ويژه‌اي خلق كرد و اين ادبيات را به محيط اجتماعي به طور عام و صحنة دانشجويي به طور خاص، كشانيد. بنابراين موج «دكتر شريعتي» در فضاي دهة 50 در صبغة مذهبي دادن به محيط دانشگاهي و مجال حضور بيشتر دادن براي مذهب در فعاليت‌هاي دانشجويي، مسلماً تأثيري اسلامي بود.

عامل سوم: نهضت خميني بود؛ كه با «ايدئولوژي اسلام»، «استراتژي نفي رژيم شاه» و تاكتيك «آگاهي‌بخشي به مردم»،‌ سه ضلع مبارزة را تشكيل مي‌داد؛ ايدئولوژي اسلام چيزي بود و نهضت را از جريان ماركسيستي و چپ، جدا مي‌كرد.
.. در خارج از كشور نيز شاهد دو انجمن اسلامي فعال، يكي در اروپا و يكي در آمريكا هستيم. دانشجويان مسلمان ايراني در اروپا، زماني كه مرحوم شهيد بهشتي(ره) در مسجد هامبورگ آلمان به ايفاي تبليغ ديني و مذهبي مي‌پردازد، در سال 45 ش كه اولين سالي است كه انجمن اسلامي دانشجويان اروپا با پيام افتتاحيه مرحوم بهشتي(ره)، شكل مي‌گيرد و تا سال 49 كه شهيد بهشتي(ره) در آلمان هستند، اين انجمن اسلامي با ارتباط با ايشان تا مقطع انقلاب ادامة‌ كار مي‌دهد. نشرية «اسلام، مكتب مبارز» يكي از نشريات قابل توجه دانشجويان ايراني خارج از كشور قبل از انقلاب بود. انجمن فعال ديگري كه در خارج از كشور بود، انجمن اسلامي دانشجويان آمريكا و كانادا است كه در سال 42، آقاي دكتر چمران، و دكتر يزدي، از مؤسسين اين انجمن هستند و از سال 46 به بعد به عنوان يك انجمن اسلامي فعال خارج از كشور عمل مي‌كند. بسياري از كساني كه بعد از انقلاب و هم اكنون از مقامات جمهوري اسلامي محسوب مي شوند،

جنبش دانشجويي پس از پيروزي انقلاب اسلامي

در سالهاي اول انقلاب اسلامي، دانشگاه‌ها تا سال 60 باز بودند و از سال 63 به بعد، يك موج اُپوزيسيون و مخالف نظام جديد بودند، كه فعلاً به اين كار نداريم كه آنها در چه اقشار و چه طيف‌هايي مي‌گنجيدند، اما در موج مذهبي مدافع نظام، در دهة اول انقلاب اسلامي دانشگاه در آنها دخيل بود، كارهايي انجام دادند:
1) اينكه دانشگاه، منشاء تأسيس نهادهاي انقلابي شد. اگر به سابقة نهادهاي انقلابي نظر كنيم، جهاد سازندگي، سپاه پاسداران، دادگاه‌هاي انقلاب، هيأت‌هاي 7 نفره، بنياد مستضعفان، حوزه هنري و نهادهاي ديگر درمي‌يابيم كه حدود 90-80 درصد اين نهادها توسط دانشجويان تأسيس شدند و شكل گرفتند.
2) تأثيرگذاري دانشگاه در فضاي دفاع مقدس و جنگ تحميلي است كه براي خود داستان و روايت قابل توجهي دارد. دانشگاه با فضاي جنگ ، پيوند عميقي پيدا كرد و بخش قابل توجهي از دانشجويان كشور، در حفظ تماميت و كيان كشور، نقش اساسي داشتند. اقشار اجتماعي به طور عام و دانشجويان به طور خاص، سهم خاصي در اين 8 سال داشتند، به خصوص در سال‌هاي اوليه جنگ كه روزهاي سختي بود. هيچ كس آمادگي چنين جنگ گسترده‌اي را‌ نداشت.
در اين شرايط كه مهرماه سال 59 بود و نسل دانشجويي وارد دانشگاه شده بود، بايد دانشگاه‌ها را رها مي‌كردند. آنها در قسمت‌هاي مختلف فعاليت‌ داشتند و كانون‌هاي مقاومت را در غرب و جنوب، شكل دادند.
علاوه بر اين دو مسأله، در اين دهه، دو جريان و فعاليت ديگر را از دانشجويان داريم: يكي «تسخير لانة جاسوسي» و ديگري بحث «انقلاب فرهنگي». در اينجا در خصوص كم و كيف اين دو جريان بحث نمي‌كنم، اگر چه مي‌تواند اين سؤال مطرح شود كه چرا دانشجويان به اين سو رفتند، و پيامدها و عوارض قضيه چه بود.

جنبش دانشجويي پس از جنگ و فوت رهبر
در دهة دوم انقلاب اسلامي، يعني بعد از پايان جنگ و فوت خمینی در دانشگاه‌ها شاهد فعاليت‌هاي سياسي هستيم و جريان‌هاي راست و چپ دانشجويي در دانشگاه‌ها فعاليت مي‌كنند، اما چيزي به عنوان جنبش دانشجويي نمي‌بينيم. در اين دوره، بر خلاف دهة اول كه جريان چپ سياسي در دانشگاه نافذ بود، جريان راست سياسي نيز در دانشگاه به وسيلة عوامل مختلف امكان حضور پيدا مي‌كند. اما چه جريان راست سياسي و چه جريان چپ سياسي به طرف ايجاد يك جنبش سياسي حركت نمي‌كنند. دليل اين عدم حركت نيز، فضايي است كه در نگاه دورة سازندگي وجود دارد. تحليل و تفسير رهبران سازندگي، از محيط دانشگاه اين بود كه «دانشگاه كارخانة دانش‌‌سازي است»، و «دانشجوي خوب، دانشجوي درس‌خوان است». اين تحليل، مناسب با گفتمان سازندگي و ترقي بود و مجالي براي فعاليت‌هاي سياسي و اجتماعي در دانشگاه‌ها قائل نبود و لذا در اين دو دهه به ويژه در ساليان اوليه، فضايي از رخوت اجتماعي و سياسي محيط دانشگاه را فرا مي‌گيرد.
بعد از دوم خرداد يعني در دهة سوم انقلاب، تصور مي‌شد كه جريان دانشجويي تبديل به جنبش دانشجويي شده است و برخي از احزاب سياسي، خيلي به آن طمع بستند و تصور كردند اين حركت دانشجويي مي‌تواند به يك جنبش دانشجويي تبديل شود. تبليغات دانشجويي در محيط‌هاي دانشگاهي، در سال‌هاي اوليه دولت آقاي خاتمي به خصوص تا انتخابات مجلس ششم، اين اميد را در دل احزاب سياسي و در دانشگاه ايجاد كرد كه در اين شرايط جديد، دانشگاه به عنوان كانون فعاليت‌هاي سياسي و اجتماعي، قابل توجه است.
تحركات سياسي تا انتخابات مجلس ششم به حدي بود كه برخي از اعضاي جوان حركت‌هاي دانشجويي، در نمايندگي مجلس در تهران يا در شهرهاي بزرگ امكان رأي آوردن پيدا كردند و رأي آوردند. همة اينها، اين جوانه اميد را مخصوصاً در جريان‌هايي كه با جنبش دانشجويي مغرب‌زمين در دهة 70 ارتباط داشتند ايجاد كرد كه مي‌توان به دانشجويان دل بست تا بتوانند در كانون اصلي جنبش اصلاحات قرار گيرند. اما بعد ازاتفاقاتي كه در حادثه كوي دانشگاه تهران و 18 تير سال78 افتاد، روشن شد كه نمي‌توان از محيط دانشگاهي به عنوان كانون جنبش اصلاحات ياد كرد.


ركود فعاليت هاي دانشجويي پس از حادثه كوي دانشگاه
تحرك سياسي – اجتماعي دانشگاه تهران و دانشگاه‌هايي كه در تهران هستند در سال‌هاي 78 – 77 قابل مقايسه با آنچه در سال‌هاي 80 – 79 ديده مي‌شد نيست. دقيقاً همان نكته‌اي كه در مقدمه آمد، براي تحليل اينجا بود. همان تحليلي كه جريان نئوماركسيسم، يعني اعضاء «حلقة فرانكفورت» يا «پست‌مدرن»،‌ مثل «فوكو» و غيره، در دهة 70 درباره جنبش دانشجويي مغرب‌زمين داشتند كه اين جنبش دانشجويي، جنبشي فراگير خواهد شد و غرب را زير و رو خواهد كرد، در سال‌هاي اخير هم عده‌اي آن تحليل را داشتند اما برخلاف آن مشخص شد كه محيط دانشگاهي براي آن نوع جنبش دانشجويي، آمادگي لازم را ندارد. به نظر مي‌رسد كه چند عامل اصلي تا حدودي درآن دخالت دارند:

*عامل اول: در اين سه دهه، مشابه آنچه در غرب بر غربيان اتفاق افتاد، براي ما نيز در حال اتفاق است.
ما به طرف تفردگرايي حركت مي‌كنيم. سليقه‌هاي فردي، خواسته‌هاي فردي، علاقه‌هاي فردي و … وجود دارد. در نتيجه جمع و جور كردن يك مجموعة وسيع كه علاقة مشابه داشته باشند، كار آساني نيست. از ويژگي‌هاي دورة انقلاب اطلاعاتي و ارتباطي اين بوده است كه انسان‌ها را بسيار اتمي كرده و از حالت توده‌اي در آورده است. هر انساني براي خود، دنيايي است از سليقه‌ها، علاقه‌ها و خواسته‌ها. اينها موجب مي‌شود كه جمع‌كردن اين اتم‌ها كنار هم و توقع انرژي‌زايي از آنها داشتن، كار آساني نباشد. لذا وقتي به طور طبيعي هر چه جلوتر مي‌رويم، صعوبت جنبش دانشجويي بيشتر و بيشتر مي‌شود.
*عامل دوم: اشاره شد كه بخشي از حضورهاي اجتماعي دانشجويان براي تخلية هيجان‌هاست. هيجان‌ها به مرور مجاري سالم و كاذب ديگري پيدا كردند و ديگر ضرورتي نداشت كه جوان دانشجو براي تخلية‌ هيجانش در فضايي اجتماعي و سياسي حضور پيدا كند، در نتيجه يارگيري جريان جنبشي دانشجويي كه مي‌خواهد بهانه ايجاد محيطي براي تخلية هيجان‌ها نيرو كسب كند، كمتر و كمتر مي‌شود.
*عامل سوم: همان‌طور كه در بخش مرور بر جنبش دانشجويي در مغرب‌زمين مطرح شد و ادعا شد كه دانشجو محافظه‌كار نيست، به مرور دانشجو هم محافظه‌كار شده است.
تحليلي بود كه امثال «ماركوزه» و ديگران مي‌گفتند چون دانشجو شغل و درآمد ندارد، لذا محافظ‌كار نيست. بر خلاف كارگر، كارمند و استاد دانشگاه. اين تحليل همانطور كه تا حدود زيادي در غرب در هم ريخت، در ايران نيز در هم ريخته است و دانشجو محافظه‌كار شده است كه اين به عوامل متعددي مربوط مي‌شود. در دانشگاه‌هاي انتفاعي يا غير انتفاعي كه در حقيقت انتفاعي هستند مثل «دانشگاه آزاد اسلامي» و امثال اينها، دانشجو براي تحصيل پول پرداخت مي‌كند. اگر چه درآمد ندارد، اما اگر يك نيم‌سال تحصيلي به هم بخورد، در برخي از رشته‌ها، دانشجو بايد پولي اضافه پرداخت كند كه اين افزايش هزينه به راحتي تحمل نمي‌شود. قبل از آن هزينه‌ها و مخارج بالاي صرف شده براي مدارس و كنكور نيز وجود دارد. بعد از اين هزينه‌كردن‌ها دانشجو وارد دانشگاه مي‌شود. همة اين عوامل موجب شده است كه هزينة فعاليت‌ دانشجويي بالا برود و تحرك كم شود. وقتي هزينه بالا رفت، جنبش دانشجويي يا حركت‌هاي دانشجويي مسير ركود خود را آغاز كردند.






رويش جنبش دانشجويي جديد
(متاسفانه منبع استفاده شده در مطلب ذیل پیدا نشد.با عرض پوزش از نگارندگان محترم)
جنبش سبز مردم ایران
مجموعه اتفاقاتی که پیش و پس از انتخابات ریاست جمهوری رخ داد، با متزلزل کردن معادلات پیشین، وضعیتی متغیر را پدید آورده است. وضعیتی که از یک سو ظرفیت های بدیعی را در جامعه ایران هویدا می کند؛ و از سوی دیگر ماهیت قدرت مستقر را عریان تر می سازد. پس از چند سال انسداد سیاسی، فرصتی انتخاباتی به یک رویارویی تبدیل شد؛ تعارضی اجتماعی پیرامون رویدادی سیاسی برپا شد، و بخشی از جامعه در برابر تمامیت خواهی دولت ایستاد. بخشی از جامعه به عنوان «ملت» قد برافراشت تا دست­درازی های دولت بر زیست روزمره اش را متوقف کند. بخشی که احساس می کند، آزادی، امنیت و حق زندگی اش مخدوش شده است؛ و به خاطر این احساس جمعی حاضر شده به خیابان بیاید. گویی، دو صف در مقابل یکدیگر تشکیل شده، کشور دو قطبی شده و موازنه قوا بر هم خورده است. این روزها، عدم تعادل و بی ثباتی به روند غالب تبدیل شده؛ و در نتیجه، امکان پیش­بینی تحولات حتی برای کوتاه مدت هم سخت گردیده است. در چنین وضعیتی، انتخاب راهِ صحیح از جانب کنشگران اجتماعی و سیاسی، مسئله ای است بسیار حائز اهمیت..
ما شاهد یک جنبش توده ای به شکلی مدرن هستیم و همانطور که در بیانه های میرحسین موسوی مطرح شده، این جنبش شامل حلقه های کوچک ولی انبوهی است که با هم ارتباط و اتصال دارند. اما این حلقه ها هیچ شناسنامه یا ساختاری به عنوان یک تشکل سیاسی معمول ندارند و نمی توان آنها را به عنوان حزب و انجمن به حساب آورد، بلکه حلقه هایی هستند که از بافت جامعه شکل می گیرند و در شرایط مشخص، ممکن است حتی متناسب با نوع فشاری که حاکمیت وارد می کند، تغییر شکل هم بدهند
جنبش سبز ایران نیز همانند نهضت ملی کردن نفت، به تشکیلاتی با هدف های سیاسی و اجتماعی عام و مشترک میان همه نیروهای جامعه نیاز دارد که با ماهیت «جنبشی» و خصلت فراگیر و سیال و غیرمتمرکز آن تناسب داشته باشد. چنین تشکیلاتی با یک "جبهه" ائتلافی از چند حزب سیاسی فرق دارد. اعضاء این جنبش، افزون بر اعضاء و هواداران احزاب و گوهها و انجمن ها، میلیونها مردم ایران از اقشار و نیروهای اجتماعی گوناگون و نیز فعالان سیاسی و مدنی و صنفی و دانشگاهی و فرهنگی اند. به همین خاطر تشکیلات حزبی مناسب این جنبش نیست، زیرا حزب با مرز بندی های ایدئولوژیک و سمت گیری های اجتماعی و طبقاتی ویژه، قادر به دربرگرفتن همه میلیون ها مردمی نیست که برای هدف های واحدی درون جنبش سبز جای گرفته اند.
به همین خاطر باید ویژگی های اساسی جنبش سبز را از نظر دور نداشت:

1. جنبش سبز، جنبش ملی و رهایی بخش و دارای هدفهای مشخص سیاسی و اجتماعی است؛ زیرا با مشارکت وسیع و هدفمند مردم در انتخابات و با هدف مقطعی «تغییر» سیاست های مخرب برای ملت و کشور ایجاد شد و مورد استقبال تقریباً همه قشرها و طبقات جامعه، اقوام و پیروان مذاهب و ایدئولوژی های مختلف قرار گرفت و پیروزی خود را در انتخابات رقم زد. اما به طور غیر منتظره ای با یک دستکاری سازمان یافته وسیع در آراء مردم جای نامزد برنده و بازنده جا به جا گردید. این امر به معنای نفی حق حاکمیت مردم و نقض اصولی از قانون اساسی است که بدون آنها رکن جمهوریت نظام فرو می ریزد و از آن سلب مشروعیت می شود.

اینجا بود که مردم ایران در صیانت از آراء خود که در حقیقت "نماد" حق حاکمیت آنهاست، با تمام توان زبان به اعتراض گشودند و در یک تجمع و راهپیمایی افزون بر سه میلیون نفری فقط در شهر تهران، خواهان اعاده انتخابات گردیدند. هم آن مشارکت هدفمند برای ایجاد «تغییر» و هم اعتراض آرام و با شکوه بعدی علیه تقلب در انتخابات، مضمون سیاسی داشت. می دانیم که آن اعتراض آرام و قانونی با خشونت گسترده، سرکوب و به خون کشیده شد، ولی جنبش مردم خاموش نگشت و در اعتراض به هر دو اقدام: تقلب در انتخابات و اعمال خشونت بر ضد مردم صلح جو و برای اعاده حقوق تضیع شده آنان همچنان ادامه دارد.

2. در این جنبش همۀ اجزای متشکله ملت ایران، هر چند نه با نسبت و سهم برابر، حضور دارند، بسیاری که حضور عینی در صحنه نداشتند با آراء خود و یا اعتراضات کتبی و شفاهی و یا در گفت و گوهای درون عرصه عمومی با آن همدلی و همراهی نشان داده اند. این هم صدایی میان پیروان همه احزاب و سازمان های سیاسی آزادی خواه و اصلاح طلب و اقشار مختلف جامعه، دانشگاهیان و اهل هنر و فرهنگ، روشنفکران و روحانیون و مراجع مذهبی، دانشجویان، زنان، کارگران، اقوام و سنی و شیعه و زرتشتی و صاحبان گرایشهای مذهبی و دگراندیش سنتی و مدرن، لیبرال و سوسیالیست و ناسیونالیست نشانه وجود برخی شباهت های گوهرین میان جنبش سبز و جنبش های ملی تاریخ معاصر ایران از مشروطه تا انقلاب بهمن 57 است. یعنی ضمن آنکه از جهت مضمون و هدف های حرکت با جنبش های ملی و فراگیر معاصر ایران خویشاوند و هم راستا است، به لحاظ نحوۀ پدید آمدن، استفاده از شبکه روابط افقی و سیستم ارتباطات نوین و نظام خودفرمان و خودسامان در تصمیم گیری و رهبری، از تجربیات جنبش های مدرن تأثیر پذیرفته است. این ترکیب به آن ویژگی منحصر به فردی بخشیده است و لذا شبیه سازی کامل آن با جنبش های پیشین و مدرن غربی هر دو گمراه کننده است.


در يك نگاه كلي و كوتاه مي توان از چند عامل زير به عنوان مؤلفه هاي زمينه ساز و دخيل در شكل گيري جنبش سبز نام برد:
1- گسترش نارضايتي از سياست ها و رفتار حكومت به همه قشرها و طبقات اجتماعي كه نقشي در توليد ارزش هاي مادي و فرهنگي دارند.
2- بي حاصل ماندن كوشش هاي پراكنده فردي يا گروهي در رفع عوامل نارضايتي.
3-ايجاد وفاق و اجماع ميان نيروهاي اجتماعي روي خواسته‌هاي مشترك كه دربرگيرندة كليدي‌ترين و فراگيرترين محروميت ها و مطالبات عمومي است.
4- سرايت نارضايتي و شكايات از مسائل و مشكلات مادي، اجتماعي و اقتصادي به مسائل سياسي، سياست هاي فرهنگي و مشي اخلاقي كه در اثر آن اعتماد عمومي (اكثريت مردم) به طور همه جانبه اي از رفتار و طرز عمل حكومت سلب مي گردد.
5- مشاهده بي اعتنايي و نقض سيستماتيك (و نه اتفاقي و موردي) و گسترده قوانين، ميثاق ها وهمزمان با آن ارزش هاي ديني و اصول اخلاقي مورد احترام جامعه، به ويژه زماني كه مردم احساس مي كنند حاكمان با قوانين و ارزش ها، دوگانه و مشخصاً ابزاري برخورد مي‌كنند؛ و روابطشان با مردم صادقانه و شفاف نيست. حقايق را از ملت پنهان مي كنند و از تحريف واقعيت ها، حقايق، ارائه اطلاعات نادرست، اظهارات و توجيهات متناقض ابا ندارند. رفتاري كه سبب كاهش چشمگير و توأمان مشروعيت سياسي و قانوني و ايدئولوژيك و اخلاقي آنها نزد مردم مي شود.
6- با عواملي از اين دست نارضامندي و بي اعتمادي از حاكميت فراگير مي شود و مطالبات و اعتراضات مردم ابعادي ملي پيدا مي كند. ولي عوامل و شرايط ديگري نيز لازم است تا اولاً همه يا اكثريت نسبت به رنج ها و مصائب و مطالبات مشترك شان خودآگاهي جمعي پيدا كنند و ثانياً نيروي محركة ذهني و رواني كافي براي اقدام جمعي فراهم آيد. گفت و گو و تعامل هاي ميان افراد، گروه ها، اقشار مختلف مردم در سپهر عمومي كه حول مسائل گوناگون زيست اجتماعي، اقتصادي و سياسي، فرهنگي و معنوي جريان پيدا مي كند، بستر اصلي گسترش و تعميق آگاهي ها و نيل به تفاهم و اتفاق‌نظر و رويكرد نسبت به مسائل مشترك است. اما اين ميزان آگاهي و ذهنيت مشترك (توافق هاي بين الاذهاني) كافي براي ايجاد انگيزة اقدام جمعي و ايستادگي در برابر مشكلات در طولاني مدت نيست. به صرف جمع شدن اين شرايط (عيني و ذهني) يك جنبش رهايي بخش ملي پديد نمي آيد. براي تحقق آن به عامل كليدي سومي نياز است كه ريشه در هستي اجتماعي ملت دارد و آن شعور يا روح ملي است كه با بيدار و فعال شدن آن، همة مؤلفه هاي مزبور در خودآگاهي جمعي افراد و اقشار ملت به هم مي پيوندند و احساس و آگاهي مشتركي كه ريشه در خودآگاهي تاريخي و هستي شناختي آنان دارد، از افراد و گروه ها و اقشار و اقوامِ جدا و منفرد، يك موجود واحد به نام «ملت» مي سازد. در گرانيگاه شعور خودآگاه ملتي كه سرنوشت واحدي داشته اند و همه قرباني مظالم و خشونت هاي مشابهي بوده اند، احساس آگاهي از تعلق داشتن به يك پيكره واحد و همدلي و هم‌دردي و انگيزة رهايي از آن رنج‌ها و قيود در تك تك افراد توليد مي شود. به موازات آن، محتواي خودآگاهي تاريخي و جهان بيني و ارزش هاي فرهنگي و معنوي مشترك و سرمشق عقلاني كنش هاي جمعي پشتوانة اقدام مشترك آنها در پي گيري خواسته ها قرار مي گيرد.
7- سرانجام بايد از يك «فرصت» مثل انتخابات سخن گفت كه با پديدآمدن آن موانع تجمع و حضور آزاد و فارغ از ترس از بين مي رود و به نيروهاي ميليوني اين امكان را مي دهد تا «باهم بودن» و «هم صدا» و «هم نوا» شدن را تجربه كنند. حضور و قدرت فيزيكي جمعي خود را ببينند. در اين موقعيت هاست كه افراد از زندان تنهايي خارج مي شوند و اگر خودآگاه باشند، بي‌آن‌كه هويت فردي و استقلال وجدان را از دست بدهند، خود را عضوي از پيكرة واحد و عظيم «ملت» مي‌يابند. در اين موقعيت هاست كه روح ملي فعال مي شود، به طوري كه هر فرد نيرو و روح تمامي ملت را در خود احساس مي نمايد. از آن پس تا وقتي اين شعور، حضور فعال دارد، هر فرد به تنهايي نماينده و مظهر روح و شعور ملت خود مي شود؛ يعني همان نيروها، ارزش‌ها، سرمشق ها، عصاره ها و تجربيات تاريخي ملت را در خود زنده و حاضر مي بيند.
8- با اين توضيحات، جنبش سبز را مي توان تعيّن و تجلي روح ملي يا شعور خودآگاه مردم ايران در يكي ديگر از مقاطع حساس تاريخ كشور تعريف كرد. شعوري كه حاصل هزاران سال تلاش و مبارزه سخت براي بقاء و حفظ آزادي و استقلال ملي و توسعه فرهنگي و تمدني و برقراري صلح و امنيت و عدالت است. كانوني كه خاطره هاي تلخ و شيرين شكست ها و پيروزي ها و افت و خيزهاي هزاران ساله در آن ذخيره و انباشت شده است.
. "از قدیم می‌گفتند و امروز هم می‌گویند که هر هدفی مسیری خاص دارد. به عبارتی اگر هدف تقویت جامعه مدنی باشد‌، راهبرد‌، راهکار‌،شعار، عمل‌ و سازمان مناسب آن را باید تدارک دید. اگر هدف دولت‌محور، یعنی فقط تسخیر دولت و تغییر آن است، باید به دنبال راهبرد‌، راهکار‌، شعار و عمل و سازمان مناسب آن بود. جنبش سبز مردم ایران که رنگ سبز آن در فرهنگ ایرانی ریشه دارد به دنبال چیست؟ آیا این جنبش جامعه‌مدنی محور است یا دولت محور؟"
به نظر می رسد که با اندکی تسامح می توان گفت که جامعه مدنی محور است .چرا که سخن از اجزای فصل سوم قانون اساسی ،قانون مداری ،مطالبات مشخص و حتی بالا بردن سطح درک و توان ابراز قدرت تفسیر روشن اندیشانه از قانون اساسی است.سخن از آزادی بیان و عقیده ،تجمع مسالمت آمیز و رسانه خصوصی است.توجه دادن به حقوق ملت ،انتخابات آزاد و قانون مند است...
نگاه جامعه محور و اهداف آن
جنبش سبز در مجموع الزامات مدنی را دنبال می کند. اینکه به جامعه محوری باور تئوریک دارد جای بحث دارد. اما در نهایت اهداف جنبش به تقویت جامعه محوری می انجامد. اهدافی مانند‌:
1- پذیرش تکثر و تنوع در جامعه 2- پذیرش فصل سوم قانون اساسی به عنوان محور 3- تفسیر روشن اندیشانه از قانون اساسی 4- توصیه به نفی شعار مرگ 5- دعوت به رفتار مدنی و مسالمت‌آمیز 6- عدم نفی تمام سرمایه ها و قوانین سی سال گذشته و توجیه رفتار تدریجی7- رهبری کردن بدون هژمونی طلبی تمام عیار 8- توصیه به رفتار برد- برد به حاکمان و قدرتمندان به جای رفتار برد-باخت
این ویژگیها از تمایل راهبردی جامعه محوری جنبش سبز ،رهبران و فعالان دست اندرکار دارد. اما جامعه محو‌ر بودن به چه معنی است:
1- هژمونی طلبی یا رهبری جبهه ای و حزبی ملاک جنبش جامعه محور نیست بلکه ملاک قبول رهبری بر سر اهداف معین و شفاف و اعلام شده ای است که علت حمایت از رهبران را به وجود می آورد. این حمایت تا زمانی ادامه می یابد که اهداف معین دنبال شود. نوع رهبری توافقی-اخلاقی به معنی پایبندی به برنامه های اعلام شده است. به عنوان نمونه جنبش سبز دارای خواسته های مشخص و اصالت دادن به مردم است.این مبنای توافق جامعه محوران با رهبرن و فعالان جنبش سبز است.
2- نگاه مرحله ای یا تاکتیکی به رهبری جنبش وجود ندارد. خواسته های بنیادین مطرح شده مانند حق تجمع مسالمت آمیز ،رسانه خصوصی‌، آزادی بیان و عقیده، انتخابات آزاد به مثابه بنیانهای تحقق جامعه مطلوب است که بعد از تقویت این بنیانها مرحله جدیدی از دموکراسی خواهی ایجاد می شود.
3- نگاه جامعه محور ایدئولوژیک نیست.به قلمرو ایدئولوژیها در جامعه مدنی باور دارد. اما اتحاد عمل بر سر برنامه ها و اهداف را ممکن می داند و به تنوع ایدئولوژیها و عقاید در جامعه مدنی و دولت قانونمند در عرصه حاکمیت باور دارد.
4- نگاه جامعه محور در سپهر خود دموکراسی ملی را باور دارد و نقش دولت و حاکمیت را مهم ارزیابی می کند اما برای کنترل ،دخالت ،نظارت و هدایت حاکمیت مبنای اصلی را تقویت جامعه مدنی و نهادهای آن می داند.
5- نگاه جامعه محور کلان ساز نیست به عبارتی ابتدا از هویت ،عقیده و باورها نمی پرسد بلکه در چارچوب دولت-ملت مدرن و باور به حقوق شهروندی به هویت ها احترام می گذارد.هویتی که درون جامعه مدنی و نهادهای آن بروز و ظهور دارد و رفتار قانونمند دارد. هویت هر شهروند حق ویژه حقوقی و قانونی برای وی ایجاد نمی کند .در نتیجه در نگاه جامعه محور به ایده های کلان مانند جمهوری ناب ،جمهوری اسلامی ،جمهوری دموکراتیک ،جمهوری سکولار توجه اصلی نمی شود بلکه به برنامه این ایده توجه می شود.
نگاه جامعه محور به بنیان نهادن بنیادهای حقوق بشر و دموکراسی که همان نهادینه کردن نهادها برای اجرای قوانین از سوی حاکمان است اهمیت می دهد.در نتیجه به نوع حکومت کردن اهمیت می دهد تا به هویت حاکمان و به جای شخص حاکمان به ویژگیها ی حاکمان توجه دارد.

مروری بر برخی ویژگی های جنبش سبز * :
1- جنبش سبز ایران تلاشی است در امتداد انقلاب مشروطه ، نهضت ملی شدن صنعت نفت و انقلاب بهمن 1357 خورشیدی برای دمکراتیزاسیون جامعه ایران که به گفته مراد فرهادپور تجربه کل تاریخ معاصر ایران را در یک فاصله زمانی کوتاه گرد آورده و فشرده ساخته است . جنبشی با احیاء توان بالقوه رویداد بهمن 1357و تلاش برای تداوم و تحقق پتانسیل حقیقتا سیاسی این رویداد تاریخی .
2- این تلاش با طرد و تغییر مناسبات کلاسیک در اتخاذ استراتژی و روش ها از احزاب و افراد و تشکل های کلاسیک به دلیل عدم توان ورود آنها به عرصه مناسبات مدرن عبور کرده است . این عبور به مفهوم عدم نیاز به آنها نیست بلکه به مفهوم آن است که این افراد و جریانها تنها در صورت پوست اندازی نوین و واقعی قادر به همسویی و همراهی با این جنبش خواهند بود .
3- جنبش سبز جنبشی فرامذهبی ، فرا ایدئولوژیک ، فراقشری و فرارهبری است و تلاش می کند با نفی دوگانه های موجود از تمامی ذخایر و سرمایه های خود بیشترین بهره را برگیرد .
4- جنس جنبش از جنس جنبشهای اجتماعی و روش پیشبرد آنها مدنی است .
5- استراتژی جنبش در کادر استراتژی های اصلاح طلبانه و مسالمت آمیز قرار داشته و با شیوه های براندازانه فاصله داشته و دارد . تکیه بر قانون اساسی به عنوان کف مطالبات و تلاشهای پیشگیرانه برای نیفتادن در دام رادیکالیسم از جمله محورهای این تلاش است .
6- از شبکه اجتماعی خودجوش ، خودمختار ، بی شمار و گسترده در سطح جامعه بهره می برد . خودسازمانی ابتکاری ای که با خلق شیوه های فی البداهه در اعتراضات همراه است و به گفته اسلاوی ژیژک ، فیلسوف معاصر در تحلیل آیا گربه به دره سقوط خواهد کرد ترکیب منحصر به فرد خودانگیختگی و نظم را پدید آورده است . انجام راهپیمایی های میلیونی در سکوت و ارامش و پرهیز از خشونت ورزی از جمله اقدامات این شبکه اجتماعی خودجوش است . این جنبش دارای رهبری منتشر شده ، گسترده و افقی ، فاقد ویژگیهای حزبی و هرمی است که نتیجه آن ناتوانی سیستم در سرکوب آن در سوی دیگر است زیرا که از روشهای کلاسیک النصر بالرعب در مقابله با یک جنبش غیر کلاسیک بهره می جست .
7- خیزش روح ملی . چیزی که ملت ماسالهای سال بود که آن را گم کرده بود؛ تنها روح ملی به خروش درآمده ایران توانست من های هریک از آحاد این سرزمین را به آن مای هویتی تاریخی اش پیوند زد .
8- این جنبش،جنبش رو به جلو و روبه امید و زندگی وفاقد تضادهای ایدئولوژیک است و پدر کشتگیهای تاریخی با افراد و جریانات ندارد . فراموش نمیکند اما نمیخواهد انتقام بگیرد می خواهد ببخشد تا بتواند با تمامی سرمایه هایش به نبرد با ویرانیها بپردازد .
9- حاملان این جنبش با نسل آرمانگرای دهه های 40تا 60 تفاوت بسیار دارند زیرا هم استراتژی و هم راهبردها و هم تاکتیک هایشان با آن نسل متفاوت است. می خواهد قدرت نمایی خود را در گامهای کوچک گاه تا به آسمان فرستادن یک بادکنک سبز و یا علامت V سبز بر روی دیوارها و ماشین ها و ... به نمایش بگذارد .حاملان این جنبش بسیار زمینی هستند ، بسیار زمینی .
10 ـ روحیه تعامل ، مصالحه و توافق بر حداقل ها و رتبه بندی و ارجحیت برخی بر برخی دیگر ، کنار آمدن آدمهای مختلف با خواستها و سلایق مختلف با یکدیگر ، موقعیت سنجی و تلاش جهت اتخاذ مدل کم هزینه و پر نتیجه نشان از بلوغ ، پختگی و خرد جمعی نسلی است که تجارب ناموفق قبلی پدرانش را در پیشانی دارد .
11 ـ روح جنبش سبز، خشونت ستیز است . در نتیجه وجه مسالمت آمیز آن موجب شد تا میلیونها نفر در کمال سکوت در عرصه خیابان حضور یابند و خواستهای مسالمت آمیز خود را به اشکال مسالمت جویانه ارائه دهند .
12ـ بستر این جنبش، منافع ملی و نه گروهی و اعتقادی است . هم جنبش و هم رهبری آن به شدت بر وجه درون زا بودن آن تاکید دارد . در واقع این جنبش توانست اتکای خود را بر درون و نه نیروها و قدرتهای خارج از کشور قرار دهد . این جنبش نه تنها نگاه خارج از مرزها را به داخل و کشور بازگرداند که اتفاقا برای اولین بار در بعد از انقلاب نیروهای مخالف و منتقد خارج را مقهور قدرت خود ساخته و به احترام و رعایت اصول و چهارچوبهای مورد اعتقاد خود وادار نمود .
12ـ امروزه سیاست ورزی بخشی از حیات بخش وسیعی از جامعه ما شده است و امری مختص و خاص نخبگان سیاسی نیست . محور رقابت برای کسب قدرت جای خود را به قدرت در عرصه عمومی داده است . در طول تاریخ معاصر تاکنون چنین قدرتی خود را در مقابل حکام نشان نداده و کنش سیاسی را محصول اراده جمعی نساخته است . جنبش سبز یک جنبش شبکه ای مدرن است و بیش از همه تمرکز زدایی از فرایند سیاست را تحقق بخشیده است . جنبش سبز عرصه عمومی را به جنبش در آورده و برای نخستین بار جنبش سیاسی را پشت سر جامعه مدنی و جنبش اجتماعی قرار داده است.
13ـ خاستگاه طبقاتی جنبش سبز ، نیروی نهفته و عظیم طبقه متوسط شهری تحصیل کرده ، با فرهنگ و دارای خود آگاهی نسبت به هویت ملی است که دارای نقش بالقوه روشنفکرانه است .
14ـ ظهور دمکراسی دیجیتال و برجسته شدن محیط مجازی به عنوان سپهر عمومی دیجیتال، گسترش جنبش و مسائل آن در رسانه ها و فضاهای مجازی و تاثیرآن در شکل گیری وجدان عمومی و ابزاری مناسب برای تغییرات سیاسی یکی از ویژگی های مهم این جنبش است .
15ـ بازسازی سیاست اصیل و اخلاقی که تبلور آن را می توان در استعفای آقای خاتمی در بعد از اعلام کاندیداتوری آقای موسوی از کاندیداتوری انتخابات دهم برغم اعتراضات بسیار بر محبوب ترین سیاستمدار ایران در دوران معاصر و ایستادن بر حرفی که زده شده بود و سپس تکیه بر مفاهیم انسانی چون عدم خشونت و اخلاق مداری از سوی رهیری جنبش در تداوم آن مشاهده کرد.
به نظر می رسد با سرکوب های شدید جنبش دانشجویی در سال های اخیر به خصوص وقایع بعد از 18 تیر به صراحت می توان گفت جنبش دانشجویی در ایران همچنان استمرار دارد و استمرار جنبش دانشجویی، نماد و سمبلی از یک واقعیت جدی تر و عمیق تر و آن عبارت از این است که مطالبه اساسی طبقات و اقشار مدرن جامعه ایران به خصوص طبقه متوسط جدید طی بیش از نیم قرن به نتیجه نرسیده است و این مبارزه همچنان ادامه دارد و جنبش دانشجویی به عنوان نماد مطالبه اساسی و تاریخی طبقات شهری و ناپدید ایران به مطالبه اساسی خود دست پیدا نکرده است .
:تا زمانی که این مطالبه شکل نگیرد شرایط جنبشی در جامعه ایران استمرار خواهد داشت و به طبع آن حرکت دانشجویی مجدداً نمودار می شود و به عنوان بخشی اساسی از حرکتی اساسی که تحت عنوان دموکراتیزاسیون در جامعه ایران نام می بریم و تا زمانی که منحنی دموکراتیزاسیون در جامعه ایران به پایان نرسد، حرکت دانشجویی نیز به پایان نخواهد رسید و نقطه پایان آن، نقطه پایان نسبی تئوری توسعه سیاسی در ایران است و برای این نقطه از حال حاضر نمی توان تاریخ مشخصی را پیش بینی کنیم ولی به هر حال به جهت یک منطق اجتماعی می توان گفت یک جامعه تا الی ابد نمی تواند در یک فضای جنبشی باقی بماند.



گردآوری
رضا محمدی کارشناس ارشد حقوق بشر reza1705@yahoo.com

منابع
با تشکر از اساتید محترم:
- مجتبي بيات - داور نظری اردبيلي - محمد علی وکیلی -عمادالدين باقي
- صالح زماني - عبدالله مومني - هادی صحرابان - علیرضا رجایی
- فرياد ازادي نشريه انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه همدان اذرماه 1384
- مهدی علاقبند-)عدم هویت در جنبش دانشجویی(
مجید عبدالهی- جنبش دانشجویی، نهضت اجتماعی -
- حسين سلطاني) دانشجو اصلاً آرمان‌گراست(
- حسن معارفی پور) نگاهی گذار به پروسه ی شکل گيری جنبش دانشجويی در ايران(
- کامبيز فرمانبر) جنبش دانشجويی ايران (
- سيد عباس صالحي سخنراني استاد در دانشگاه گيلان سال1382

ضمیمه یک
جنبش دانشجويي را مي توان در سه بخش، ديروز، امروز، فردا بررسي كرد.
تاريخ 73 ساله جنبش دانشجويي كشورمان تحت تأثير شرايط عمومي جامعه و وضعيت حاكم بر دانشگاهها، دوره‌هاي كاملاً متفاوتي را طي كرده است كه با توجه به گفتمان برتر در هر دوره و راهبرد اصلي آن قابل بازشناسي مي‌باشد.
دوره سكوت (1320-1313)جنبش دانشجويي در هفت ساله نخست خود كه مي‌توان از آن به عنوان دوره جنيني ياد كرد به دليل استبداد خشونت‌آميز رضاشاهي در مقابل فضاي ضدديني حاكم بر دانشگاهها كاملاً سكوت اختيار كرده و در اين دوره شاهد تحرك خاصي از سوي اين جنبش نبوده‌ايم.
دوره تشتت و التقاط (1332-1320) با سقوط رضاشاه و شكل‌گيري يك دوره فضاي باز سياسي جنبش دانشجويي نيز چون ساير احزاب وارد مرحله پرتحرك و متنوعي گرديد لكن اين جنبش تحت تأثير فضاي سياسي و ناپختگي سازماني دچار چندپارگي مزمن گرديد كه امكان هرگونه تحرك مؤثر از آنرا سلب مي‌كرد. در حاليكه يك طيف وسيع تحت تأثير افكار ماركسيستي، منويات حزب توده به رهبري شوروي را دنبال مي‌كردند عده‌اي ديگر متأثر از گرايشات ناسيوناليستي افراطي به دامان ليبراليسم غلطيده بودند كه جبهه ملي آن را رهبري مي‌كرد و طيفي بخش عمده‌اي از دانشجويان را در بر مي‌گرفت مجذوب و مرعوب نمادهاي مدرنيته قرار داشتند. در اين ميان تعدادي نيز كه داراي گرايشات مذهبي بودند اقدام به تشكيل انجمن‌هاي اسلامي نمودند اما عناويني چون روشنفكري ديني،‌تجدد طلبي به سرعت بخشي از اين طيف معدود را به دامان التقاط كشاند و از انديشه‌هاي ناب اسلامي علائم كمتري بروز مي‌يافت. آن بخش از جنبش دانشجويي هم كه تابلو مذهبي داشت گروههاي غيرمنسجم و فاقد مباني تئوريك قويي بودند كه هم و غم خود را صرف مقابله با جريانات الحادي كمونيستي يا انحرافي مذهبي چون بهائيت مي‌نمودند.
دوره سكوت و انحطاط (1341-1332)صرف نظر از واقعه خونين 16 آذر 32 كه نماد پيشگامي جنبش دانشجويي در تقابل با زياد خواهي اجانب بويژه آمريكا، چون ستاره‌اي در تاريخ اين حركت مي‌درخشد، جنبش دانشجويي پس از خيانت حزب توده در عدم همراهي با نهضت ملي شدن نفت و آمادگي احزاب ملي‌گرا پس از كودتاي آمريكايي 28 مرداد، دچار چنان ركود و يأسي از مبارزه گرديد كه مي‌توان از آن به دوره انحطاط جنبش تا سال‌هاي آغازين دهه 40 ياد كرد.
دوره بيداري (1355-1341)با آغاز حركت‌هاي اصلاحانه آمريكا در كشورمان توسط علي اميني از سال 1339 كه با اصرار كندي رئيس جمهور وقت آمريكا قالب اصلاحات ارضي و انقلاب سفيد پيگيري مي‌شد تحركات سياسي جديدي در كشور نمايان گرديد كه به ميدان‌داري بيشتر جريان مذهبي به رهبري حضرت امام(ره) منجر شد و قيام پانزده خرداد نقطه اوج آن تلقي مي‌گردد.
اين حركت امام جان تازه‌اي به جنبش دانشجويي بخشيد و طيف‌هاي مختلف آن را به صحنه كشاند. اگر چه غالب تحركات ضدسلطنتي و ضدآمريكايي در تلاش هسته‌هاي چريكي چپ نمود داشت و حتي بخشي از مبارزين مذهبي نظير سازمان مجاهدين خلق و چريك‌هاي فدايي خلق را به دامان التقاط ماركسيستي كشاند اما گرايشات مذهبي در ميان بدنه تشكل‌هاي دانشجويي با فعاليت امثال مطهري و شريعتي موج مي‌زد كه با شكل‌گيري موج‌هاي اوليه انقلاب اسلامي تشديد گرديد.
دوره اسلام فقاهتي(1357-1356)گسترش نفوذ اسلام‌گرايان ناب به عرصه‌هاي عمومي جامعه بويژه دانشگاهها كه دامنه آن به 15 خرداد 42 باز مي‌گشت همزمان با اوج‌گيري قيام ملت مسلمان ايران به رهبري حضرت امام خميني(ره) جان تازه‌اي به كالبد جنبش دانشجويي دميد و اين حركت را كه با شكست روشنفكران ديني، التقاط چپ و سكولاريست‌ها با ناكامي مواجه شده بود با گفتمان اسلام فقاهتي به صحنه كشاند. بدين ترتيب جنبش دانشجويي براي نخستين بار در تاريخ خود در مسير خواست توده‌هاي مردم مسلمان ايران قرار گرفت و نقش پيشتازي مؤثري را در پيشبرد اهداف انقلاب اسلامي ايفا نمود.
دوره تحكيم (1358-1357): پيروزي انقلاب اسلامي به عنوان نقطه عطفي در تاريخ جنبش دانشجويي، به تقويت نهادهاي وابسته به جريان مذهبي در دانشگاهها از جمله انجمن‌هاي اسلامي دانشجويان منجر شد. اعضاي شوراي مركزي اين تشكل دانشجويي در جريان ديداري كه با حضرت امام(ره) در سال 58 داشتند به استناد اين رهنمود آن بزرگوار كه فرمودند: «برويد تحكيم وحدت كنيد» اقدام به راه‌اندازي مركزي به نام دفتر تحكيم وحدت نمودند كه هماهنگي ميان اتحاديه انجمن‌هاي اسلامي دانشجويان را بر عهده گرفت و بدين ترتيب سرفصل تازه‌اي در ادامه مسير جنبش دانشجويي ايجاد كرد.
دوره آرمان‌خواهي و شكوفايي (1359-1358)با شكل‌گيري مركزي به نام دفتر تحكيم وحدت جنبش دانشجويي توانست در راستاي رسالت پيشتازي و پيشگامي خودش، پس از مدت كوتاهي كه چيزي بيش از شش ماه نبود در 13 آبان 1358 با اشغال لانه جاسوسي انقلاب دوم را در مقابله با نفوذ آمريكا در كشورمان انجام دهد.
اين جنبش همچنين موفق گرديد يك سال بعد به استناد پيام نوروزي(1359) حضرت امام(ره) اقدام به تدوين لايحه انحلال دانشگاه نمود و در عرصه انقلاب فرهنگي كشور نيز پيشقدم شود.
دوره پيشتازي در عرصه عمل (1362-1360) با تعطيلي دانشگاهها ستاد جذب دفتر تحكيم موفق شده نيروهاي كارآمد و مؤثري را روانه سپاه و جهاد سازندگي نموده و بدين ترتيب نشان در عرصه عمل نيز جنبش دانشجويي مي‌تواند در خدمت شعارهاي انقلاب اسلامي و اهداف ملي جنبش نقش آفرين و پيشگام باشد.
از جمله ديگر فعاليت‌هاي قابل توجه اين جنبش در دوره دو ساله تعطيلي دانشگاهها برگزاري گردهمايي‌ جنبش‌هاي آزادي بخش جهان بود كه دوباره با تأثير فراوان صورت گرفت.
ارتباط حوزه و دانشگاه و دانشجويان طلاب از نمونه ديگر آثار مثبت فعاليت‌هاي دانشجويي در اين مقطع بود بويژه آنكه رهبر معظم انقلاب در آن زمان مسئوليت نمايندگي حضرت امام در دفتر تحكيم را بعهده داشتند.
دوره سياست‌ورزي (1370-1362)اگر چه ورود دانشجويان به عرصه انتخابات مجلس دوم در سال 62 مورد تأييد حضرت امام(ره) قرار داشت اما در ادامه تأثيرات وضعي ورود به قدرت بويژه مسائل جناحي كه در آن زمان در مجلس دوم در ميان جريان مذهبي و نيروهاي انقلاب علني گرديد تا حدودي رونق سابق جنبش در پيشتازي را كند ساخت. اين روند كه در آستانه انتخابات مجلس سوم(1366) به اوج خود رسيد سبب گرديد تا دفتر تحكيم در ائتلاف محرومين و مستضعفين وارد شده و با كسب سه كرسي در مجلس به اوج فعاليت سياسي خود برسد. اما در همين شرايط با ورود جنبش دانشجويي كه از خواص آن نقد و انتقاد به سياست‌هاي جاري مي‌باشد عده‌اي از انجمن و دانشجويان نسبت به اين روند معترض بودند. بخصوص آنكه ماجراي عزل قائم مقام رهبري در برخي از دانشجويان عضو انجمن‌هاي اسلامي تحكيم وحدت موجب اختلافاتي گرديد كه اين دفتر از صدور اطلاعيه دومي جهت تصحيح مواضع گذشته خود ناگزير ماند.
دوره افراط گرايي: (1376-1370) به رغم همه دستاوردهايي كه ورود به قدرت مي‌توانست براي جنبش دانشجويي در پي داشته باشد گرايشات جناحي حاكم بر دفتر تحكيم سبب گرديد تا پس از انزواي جريان چپ مذهبي در دوره سازندگي بويژه ناكامي از راهيابي به مجلس چهارم، بطور طبيعي در برابر جريان حاكم قرار گرفته و در انتقاد از دولت افراط‌گرايي را پيش گيرد. اين شيوه برخورد بيش از آنكه دولت را متنبه يا متضرر سازد باعث گرديد تا جنبش دانشجويي يا به عبارت دقيق دفتر تحكيم وحدت به عنوان بزرگترين تشكل جنبش دانشجويي را با رخوت و سستي مواجه سازد تا جائيكه از بسيج هواداران خود در راهپيمايي‌ها عاجز ماند.
دوره دگرديسي: (1384-1376) با قدرت‌يابي جريان چپ مذهبي پس از دوم خرداد 76، دفتر تحكيم وحدت نيز رونق تازه‌اي گرفت و در ائتلاف نيروهاي خط امام(ره) شركت فعال داشت اما اين دفتر كه همچنان عنوان بزرگترين تشكل دانشجويي كشور را با خود يدك مي‌كشيد دچار چنان دگرديسي بنيادين شده بود كه با آنچه از جنبش دانشجويي انتظار مي‌رفت و حتي با دفتر تحكيم سابق قابل قياس نبود.
اين تحول منفي و رجعت سياسي را مي‌توان به راحتي از منشور دفتر تحكيم وحدت كه در جريان انتخابات مجلس ششم انتشار يافت، مشاهده كرد. چنانچه طي آن خواستار عدم مداخله حاكميت در حوزه خصوص مردم، دفاع از شبكه‌هاي راديو و تلويزيون خصوصي استقلال نهاد مرجعيت از حكومت و به رسميت شناختن قرائت‌هاي مختلف از دين و همچنين انحلال شوراي عالي انقلاب فرهنگي و سلب امتياز قانونگذاري از مجلس تشخيص مصلحت و شوراي عالي امنيت ملي و … گرديده بود.

Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Delicious :: Digg :: Stumbleupon :: Furl :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed


0 نظرات:

ارسال یک نظر

برای ارسال نظر : بعد از نوشتن نظرتان در انتخاب نمایه یک گزینه را انتخاب کنید در صورتی که نمیخواهید مشخصات تان درج شود " ناشناس" را انتخاب نموده و نظر را ارسال کنید در صورت مواجه شدن با پیغام خطا دوباره بر روی دکمه ارسال نظر کلیک کنید.
مطالبی که حاوی کلمات رکيک و توهين آمیز باشد درج نميشوند.

 
Clicky Web Analytics

Copyright © 2009 www.eshterak.net