لینک جدید اشتراک

www.eshterak.info

۱۳۸۸ دی ۲۵, جمعه

بيژن نيابتی / بحران انقلابی ، اعتلای جنبش سرخ

جنبش اعتراضی مردم ایران با سرفصل عاشورای 88 ، به مرحله نوینی از اعتلای انقلابی گام نهاده است . هنوز ترکشهای قیام عاشورای اینسال تماما به هدف ننشسته است . با اینحال همینقدر هم کفایت میکند تا ضجه های دردآلود اصحاب زبون استحاله و سازش را از هر سو شنید و در مقابل ، برآمدن خورشید انقلاب نوین مردم ایران را با تمام وجود حس کرد وبا تمامی چشم دید .

اینجاست که هم" دلهره"های مسعود بهنود را می توان فهم کرد و هم هراس فرخ نگهدار از فروپاشی رژيم را و هم بدست و پا افتادن عزت اله سحابی و زنهار دادن او و امثالهم از خشونت طلبی ! را . نگاه کنید به ناله های سوزناک مسعود بهنود ، یکی از خرمهره های این طایفه اهل تسامح با جلادان . هیچ تفسیری برآن جایز نیست . چرا که صراحت آن خود ، فراتر از هر تفسیری است :

" ما شکست خوردیم. اهل مدارا و تسامح شکست خوردند، طایفه سمحه و سهله شکست خوردند. این را در همین سکوت سرد ، در همین شب های الله اکبری و گلوله و فریاد هم می توان به خود گفت . اگر شادمانیم از آن چه در خیابان ها می گذرد به گمانم شادمانی مان پایدار نیست . امیدوار بودیم که دیگر دادمان را با مشت و گلوله نستانیم، گل به کار می آوریم، این که اول بار دیگری گلوله انداخت از بار غم ما نمی کاهد ."

چند سطر بعد او آرزوهای بربادرفته این تیره انگل صفت را چنین بر روی صفحه نقش می زند :

" ما اهل مدارا و تسامح وقتی پیروز بودیم که پوپولیست صبح بعد از انتخابات می رفت به در خانه آقای کروبی و با هم می رفتند به دیدار مهندس موسوی و هر سه می رفتند به خانه خاتمی و هاشمی . همه شان شال سبز می انداختند، کشور جشن می گرفت، مردم رقصی چنان میانه میدان می کردند که در این چند انتخابات معمول شده است. آن وقت چه تفاوت داشت که چه کس این بار سنگین را بر دوش دارد و چه کسان قرارست به او مشورت بدهد . و چه کس خواهان حذف نظارت استصوابی و اختیارات مافوق قانون آقای جنتی شود ."

تصور بلاهت این نخبگان " طایفه سمحه وسهله " بسا مشکل است . حداقل من چنین نمی اندیشم . نه اینان اصلا ابله نیستند ! اگر چه بسی ابلهانه می نویسند . بواقع داستان چیز دیگری است . همانگونه که هیچ پارازیتی حیات مستقل ندارد ، حیات و ممات این طایفه نیز با این نظام عجین گردیده و با آن نیز به باد فنا خواهد رفت . اینان بوضوح تمام نابودی خود را در رادیکالیزه شدن جنبش می بینند . درست هم می بینند . تردید نباید کرد که سیل خروشان خلق ، آنگاه که از فراز جاری و ساری شود ، تمامی این لوش و لجنها را نیز با خود به فرود خواهد برد . بنابراین هر چه که در مقابل ضد انقلاب حاکم ، زبون و بر خاک فتاده و اهل مصالحه و مسامحه اند ، برعکس درمقابله با انقلاب ، دهان دریده و قاطع و سازش ناپذیرند . هرچه که نسیم رادیکالیزاسیون حتی ، مو بر تنشان سیخ می کند ، در مقابل اما هردرجه از سازش و تسلیم در دلشان قند آب می کند . نگاه کنید به درفشانی نفرت انگیز فرخ نگهدار ، همدست سابق جلادان دیروز و اهل "طایفه سمحه وسهله" امروز در مطلبی بنام " یک هفته پس از بیانیه ۱۷" :

پس از یک هفته با اطمینان بیشتر می توان گفت: بیانیه ، که از پی تظاهرات خوفناک عاشورا و راه پیمایی های رنگ و رمق باخته ی روز چهار شنبه در تهران انتشار یافت، جو التهاب را شکست و فضا را به سمت جستجو برای راه حل سیاسی چرخاند . بیانیه دلهره فعالان را کمتر، امید آنان بیشتر، تاکتیک رعب افکنی را خنثی و چشم انداز " فروپاشی" یا " براه افتادن حمام خون" را از پیش چشم فعالان دورتر برد . به لحاظ انتخاب لحظه بیانیه بسیار به هنگام بود .

تاکیدها از من است
از این واضحتر می شود وضعیت رقت انگیز این تبار واخورده آغشته به خون و خیانت را ، با تمامی امیدها و" دلهره هایش" وصف کرد ؟ از این روشنتر می توان ریزه خواری از قدرت ( هر قدرتی ) را به هر قیمتی ، فهم کرد ؟ بهترازاین می توان هراس از فروپاشی رژيم تازیانه و دار را فریاد کرد ؟ آری ! دنیای سیاست معمول ، فضای تنفسی این پارازیتهاست . رسالت سیاست انقلابی اما ، دروکردن و از صحنه بیرون راندن همین جرثومه هاست .

و خلاصه رک تر و پوست کنده تر از همه پارازیتهای بالا ، این داریوش همایون وزیر اطلاعات رژيم ستمشاهی است که اصل قضیه را بالا می آورد . او که در رابطه با بیانیه 17 موسوی در نشستی به شیرفهم کردن اعضای حزب مشروطه مشغول است ، ضمن یک فقره شکسته نفسی ملوکانه در راستای تصاحب کشته شدگان اعتراضات اخیر می گوید :

" اینکه کشته می‌دهیم، بله داریم کشته می‌دهیم ولی برای جلوگیری از کشتگان بیشتر چکار می‌شود کرد؟ فردا این رژیم باید برود، بله. اگر نرفت چکار می‌خواهید بکنید ؟ زورتان هم که نمی‌رسد به این رژیم، فقط حرفش را زده‌اید. این است که اجازه بدهید کسی که آنجاست و دارد از امکانات موجود استفاده می‌کند و زیر فشار است و هر روز ممکن است بکشندش، بگذارید کارش را بکند. ................

این اوضاع اگر بهم بریزد نوبت به درس خوانده‌ها نمی‌رسد. اگر این اوضاع بهم بریزد بدترین عناصر این جامعه اختیار را در درست خواهند گرفت. مسلح‌ترین و تروریست‌ترین و نادرست‌ترین آدم‌ها حکومت خواهند کرد. از اینها هم بدتر . وقتی همه چیز بر هم بریزد اولین کسانی که ساکت می‌شوند و توسری می‌خورند تحصیل کرده‌ها هستند ولی چاقو‌کش‌ها و مسلسل بدست‌ها حکومت خواهند کرد. سربازانی که از این طرف و آن طرف وارد ایران می‌شوند به اسم گروه‌های قومی حکومت خواهند کرد. اسلحه‌ای که در کشور پخش می‌شود حکومت خواهد کرد نه حرف حساب بنده و شما . اینها را درنظر بگیرید .

تاکیدها از من است

آری این تمامی مطلب است . اگراوضاع بهم بریزد ( بخوان انقلاب شود ) ،" مسلحترین و تروریست ترین" آدم ها به حاکمیت خواهند رسید و سر ما پارازیتهایی که یکبار از دست محاکمه و مجازات جنایتهایمان در رفته ایم دوباره بی کلاه خواهد ماند . پس موسوی و جنبش گرد سبز را عشق است . جمهوری اسلامی ، نه یک کلام بیشتر ، نه یک کلام کمتر را و آزادی اجتماعات ، مشروط به اینکه مخل به مبانی اسلام نباشد را ایضا ! مهم این است که تروریستها به قدرت دست نیابند . بقیه مسائل قابل حلند .

باری ، از اینها بگذریم و برویم سر اصل مطلب . برای مایی و آنهایی که نه تنها نگران به حاکمیت رسیدن " مسلحترین و تروریست ترین " آدمها ! نیستند که از قضا خیلی هم علاقمند به این سناریو هستند ! برای ما و همه آنهایی که قلم و ساز و سلاح را جز در راستای سرنگونی قهرآمیز این دشمن ترین دشمن مردم ایران نخواسته و نمی خواهند . برای یک پیکره سالم اجتماعی که از قضا از پس دفع همین ویروسهای زهرآگین برآمده باشد .

شرایط نوین پسا عاشورا ، ویژگی های خاص خود را دارد . امروز دیگر نمی توان با گامهای پیش از عاشورا طی طریق کرد . امروز می توان همانگونه که در دوران انقلاب فرانسه به " لویی شانزدهم " عرض شد که " عالیجناب ! آنچه که جریان دارد قیام نیست . این انقلابی است واقعی . باید به تمام عالیجنابان ترسان و لرزان عرض ! کرد : آری این یک انقلاب است . با تمامی ويژگی های یک انقلاب . بدین اعتبار اگر تعبیر " نقطه عطف" بر روز عاشورا درست باشد که هست ، بنابراین دیگر باید کل قانونمندیهای حاکم بر حرکتمان ، کیفا با مراحل پیشین متفاوت باشند . این قانونمندی ها مستقل از ذهن ما وجود دارند و در بیرون ما عمل می کنند . کار ما تنها کشف آنهاست و منطبق کردن خودمان و عملمان و موضعگیریهایمان است با آنها . تا پیش ازعاشورا ، " عنصر انقلابی" برای وصل دوباره به " عنصر اجتماعی" ، ضرورت داشت که بهر قیمت در روند جنبش ، مداخله کند . این مداخله در کاکلش ، خود را دربالا درعمیق کردن شکافها و درپایین در رادیکالیزه کردن شعارها سمبلیزه می کرد . امروز دیگر این به تنهایی کافی نیست . راست است . در جا زدن در آن انقلاب را به جلو نخواهد برد . چرا که در بالا شکاف دیگر تثبیت گردیده و در پایین هم شعارها رادیکال شده و مرزهای ساختار را پس پشت نهاده اند . ازاین نقطه باید به سمت اعمال هژمونی رفت . اگر تا پیش از عاشورا " عنصر انقلابی" ضرورت داشت که مداخله کند . مداخله کند . مداخله کند . امروز ضرورت دارد که فقط سازماندهی کند . سازماندهی کند . سازماندهی کند . این یگانه ترین طریقه و برترین ابزار اعمال هژمونی است .
اما پیش از ورود به اصل مطلب شاید بد نباشد که نگاهی به مقاله راهبردی " جنبش من ، جنبش سرخ " بیاندازیم . درآنجا در توضیح بحران و اهمیت تشخیص درست ماهیت آن نوشته بودم :

" بحران انقلابی یا بحران فروپاشی


تمامی عجز و لابه های رفسنجانی در نماز جمعه 26 تیرماه را اگر بفشاریم و تبدیل به یک کلام نماییم ، آن کلمه هیچ چیز نیست جز اقرار او به وجود " بحران " در نظام " جمهوری اسلامی " . نوع برخورد با همین تک واژه و راه حلهای ارائه شده برای گذار از آن ، نشاندهنده جایگاه هر فرد و جریان فعال بر روی صفحه مختصات سیاست امروز ایران است . مرز سیاسی میان " جنبش سرخ" با "جنبش سبز" در همینجا ترسیم می گردد . راه حل اولی گذار از بحران با " حذف کل نظام" است و راه حل دومی تا آنجا که به رهبری سیاسی آن برمی گردد ، عبور ازبحران با هدف"حذف بخشی از نظام" برای"حفظ کل نظام" است . به این اعتبار " جنبش سبز" در شرایط کنونی ، تا آنجا که به حذف بخش حاکم حتی از طرق لامحاله سیاسی و مسالمت آمیز برمی گردد ، نه در مقابل و نه درعرض"جنبش سرخ" که در طول آن قرار می گیرد . تنظیم اصولی با " جنبش سبز " ، افشاگری مداوم در بالا نسبت به موارد سازش رهبری مذکور با جناح حاکم در عین همکاری بی قید و شرط با پایه های اجتماعی آن در پایین است . در این راستا ، اگرهرگونه این همانی با رهبری سیاسی "جنبش سبز" راست روی باشد که هست ، اما واگر کردن درهمکاری عملی با پایه های اجتماعی آن در داخل ، چپ روی و سکتاریسم خواهد بود .

اما تا آنجا که به پایه های نظری تحلیل از بحران برمی گردد ، این بحران هنوز به مرحله " بحران انقلابی" ارتقاء پیدا نکرده است . بحران کنونی بحرانی است که پیش از آنکه خطر سرنگونی در یکقدمی حاکمیت قرار داشته باشد ، مسئله یک رژيم غلبه بر " بحران فروپاشی" است . انقلابی تلقی کردن بحران کنونی نشاندهنده هل شدگی و ساده انگاری کسانی است که از یک درک واقعی نسبت به جامعه ایران و نیروهای متشکله آن و معادلات بین المللی برخوردار نیستند . نتیجه عملی انقلابی تلقی کردن بحران کنونی این است که به جای تلاش در تعمیق شقه و شکاف در بالا و سازماندهی مستقل در پایین ، شعار سرنگونی بلاواسطه رژيم را نه در پهنه تئوریک که در زمینه عمل مشخص روزمره ، پرچم کرده و آلترناتیو واقعی آنرا هم که مابه اذا واقعی در جامعه نیز داشته باشد ارائه کرد و برای سرنگونی تمامیت رژيم ، همین امروز ، خیز برداشت . برعکس نتیجه عملی تشخیص درست بحران در قالب "بحران فروپاشی" آنست که باید به هر قیمت به شکاف و شقه واقعی در بالا دامن زده و در پایین بهر قیمت به سازماندهی نیروهای متشکله انقلاب دمکراتیک و هدایت جنبش توده ای پرداخت . تا آن مرحله باید بدور از هرگونه توهمی نسبت به حرکت خودبخودی جنبش به سمت سرنگونی نظام ، تلاش کرد تا حد ممکن و در ماکسیمم خود در روند تحولات جاری هم در بالا و هم در پایین مداخله کرد ، مداخله کرد ، مداخله کرد . "

" جنبش من ، جنبش سرخ " هشتم مرداد8 138

قیام عاشورا درآن واحد ، هم شکاف در بالا را تثبیت کرد وهم مداخله "عنصر انقلابی" از پایین را . به این اعتبار ماهیت بحران تغییر یافته وبحران فروپاشی با گذار از یک مرحله کیفی به " بحران انقلابی " ارتقاء می یابد . بحران فروپاشی را تا آن مقطع شاید می شد که با تن دادن به تز " حاکمیت دوگانه " تدبیر کرد . بحران انقلابی را اما تدبیر ، تنها سرنگونی قهرآمیز تام و تمام نظام " جمهوری اسلامی " است . گفتم شاید ، چرا که از آغاز اعتقاد من برآن بوده که بدلیل شدت و حدت تضادهای موجود ، چه به لحاظ داخلی و چه به لحاظ بین المللی ، غلبه بر بحران فروپاشی از اساس امکانپذیر نبوده و نیست .

ویژگی این مقطع ، انکشاف نیروهای اجتماعی است که زمینه را برای پولاریزاسیون جامعه مهیا می سازد. در این مقطع است که باید به سمت ارائه آلترناتیو رفت . جنبش سبز یک جنبش سلبی است . به همین دلیل هم سمت وسوی شعارهای تا کنونی آن که لازمه شرایط پیشین نیز بوده ، سلبی بوده است . درست در نقطه مقابل ، جنبش سرخ یک جنبش اساسا ایجابی است . یعنی نمی تواند و نباید در کادر شعار مرگ بر .... فروکاسته شود و باید که با شعار تیز و مشخص درود بر .... به سمت اعمال هژمونی عنصر انقلابی جهش کند . قیام عاشورا نماد پیوند دوباره عنصرانقلابی با عنصر اجتماعی ، اما در ابعاد میکرو بود . از این به بعد باید که به سمت این پیوند خجسته در ابعاد ماکرو رفت . اگر تحلیل مبتنی بر ورود جامعه به شرایط بحران انقلابی واقعی باشد ، بی تردید این مهم امکان پذیر است . هرچه به جز این جامعه را وارد یک دور بی بازگشت هرج و مرج وازهم پاشیدگی می کند که جنگ خارجی نیز برآن افزوده خواهد گردید . این البته مقوله ای است مجزا که باید در فرصتی دیگر بدان جداگانه پرداخت .

گفتم که ویژگی این مقطع ، انکشاف نیروهای اجتماعی است . در این شرایط " عنصر اجتماعی ، تعین سیاسی پایداری ندارد . یعنی "خط " ندارد . بخوبی می داند که چه چیزی را نمی خواهد . اما هنوز تصویر واضح و مشخصی از آنچه که می خواهد و یا باید بخواهد ندارد . اینجاست که در نهایت آن نیرویی دست بالا را در خیابان خواهد داشت که توانسته باشد تصویر خود را در ذهنیت قیام تثبیت کند . این تصویر را فقط در خیابان می توان در ذهن عنصر اجتماعی مهر کرد و نه در مباحث تئوریک و با بحث و جدل .

خدای تئوری هم که باشید ، در این شرایط ویژه ، ابتدا به ساکن باید که در خیابان حضور داشته باشید . بعد باید فشرده آن تئوری را در قالب شعارهای موجز فرموله کرده باشید و مهمتر ازهمه توانسته باشید شعار دهنده را سازماندهی کرده باشید . رمز موفقیت سازماندهی در پایین ، تثبیت آلترناتیو در بالاست . مشخص بودن آنچه که باید خواست و نه فقط آنچه که نباید خواست ، هست . شکستن پوسته جنبش سلبی و خیز بسوی جنبش اثباتی است . در یک کلام زمان ، زمان طرح ضروری شعار استراتژيک درود بر ....... در کنار و هم عرض شعار مرگ بر ...... می باشد . این همان تفاوت میان قبل و بعد عاشوراست . این عصاره تفاوت بنیادین میان بحران فروپاشی و بحران انقلابی است. هرکس ،آری هرکس که موفق شود فی المثل در22بهمن آتی ، نام آلترناتیو خود را بجای چند نقطه بالا به خیابانها بیاورد ، بی تردید برده است .

در آنجاست که مقوله حیاتی هژمونی ، تعیین تکلیف خواهد شد و نه در صحنه سیاسی . در آنجاست که میزان پذیرش اجتماعی آلترناتیو ارائه شده نیز محک می خورد . 22بهمن می تواند ، درعین حال ، تست عنصراجتماعی هم باشد . اگر زود جنبیده نشود ، شاید که دیرگردد . بویژه که جهان استعماری با تمامی توش و توان و با بکارگیری گسترده امکانات رسانه ای و مالی و اطلاعاتی و مهره های رنگارنگ داخلی و پتانسیلهای قومی ، تنها و تنها در پشت پروژه انقلاب مخملی صف کشیده اند . تردید نباید کرد ، صحنه پیش روی ما ، صحنه" نبرد آلترناتیوها " ست . اینبار اما نه در سیاست که در خیابان .

سبزهای سرخ

باید بدون کوچکترین تقابلی با نیروهای طرفدار جنبش سبز، تلاش کرد تا شعارهای نفرت انگیزی چون : یا حسین ، میر حسین ــ ابوالفضل علمدار ، کروبی رو نگهدار و امثالهم که عمدتا ازسوی عناصری چون محسن سازگارا و شرکاء که در خدمت پروژه استعماری " انقلاب مخملی " انجام وظیفه می کنند ، پخش و تبلیغ می شود ، ایزوله و به حاشیه رانده شوند . همانگونه که شعارهایی چون : نه غزه ، نه لبنان ، جانم فدای ایران ــ مرگ بر چین و روسیه و امثالهم ، در قیام عاشورا به حاشیه رانده شدند . راهکار به حاشیه راندن شعارهای اینچنینی تنها با گسترش طبیعی شعارهای رادیکال و انقلابی چون رهبران ، رهبران ، ما رو مسلح کنید ـ وای بروزی که مسلح شویم ـ می کشم ، می کشم ، آنکه برادرم کشت ـ ما زن و مرد جنگیم ، بجنگ تا بجنگیم و ... میسر است . فضای رادیکالیزه شده خیابان ، به مثابه زمین مستعدی است که دانه دانه شعارهای انقلاب را تک به تک درخود فرو میخورد ، بارور می کند و در هیئت میوه عمل قهرآمیز ، به بر و بار می نشاند . دراین صورت تمامیت نیرویی سبز ، نیروهای بالقوه جنبش سرخند . به سرخی گراییدن سبزهای خیابان ، حاصل تلاش ما نیست . محصول طبیعی سرکوب است . سه ماه و اندی پیش نوشته بودم که :

" و اما در نهایت این همان شمشیر خونچکان ولایت مطلقه ارتجاع است که تقدیر این جنبش کذایی را و سمت و سوی نهایی بدنه اجتماعی آنرا رقم می زند . شمشیری که توهم ابلهانه امکان تحقق "انقلاب مخملی" در ایران راهمچون هندوانه ای سبز به دونیم میکند و سرخی درونش را برکف خیابان می پراکند . در آنجا در انتهای خیابان اما ، این ماییم که بی صبرانه به انتظار نشسته ایم . "

17 مهر 1388 ، چه ایران ، چه غزه ، کشتن انسان بسه

آری این بواقع همان شمشیر خونچکان ارتجاع است که سبزهای سرخ را از رحم خیابان ، متولد می کند و بدامن انقلاب می اندازد . به همین دلیل بود که گفته بودم : " جنبش سبز" نه در مقابل و نه در عرض "جنبش سرخ" ، که در طول آن قرار دارد . آری ! سبزها برای "جنبش سرخ" تهدید نیستند ، فرصتند . اگر بحران انقلابی واقعی باشد دیگر در شرایط کنونی ، اصلاحات هم بستر انقلاب است . اصلا اتفاقی نیست که در شرایطی که رهبری جنبش سبز آماده هر گونه سازشی است ، ولایت ارتجاع بر طبل جنگ می کوبد . او بخوبی می داند که هر گونه سازشی با جنبش سبز زاویه ای را باز خواهد کرد که تنها با انقلاب بهم خواهد آمد . پس هرقدر که باید از هر گونه درگیری و شاخ به شاخ شدن با جریان اصلاح طلبی پرهیز داشت ، لیکن بدون هیچ سازشی می بایست " گفتمان اصلاحات " یعنی گفتمان مسالمت را با شدت و حدت تمام نشانه گرفت و از سر راه برداشت . مبلغین" گذارمسالمت آمیز" را باید افشا کرد . چرا که ریشه این تفکر ضدانقلابی در درون خود رژيم هست . این بالاترین خواست رژيم است که در مقابل خشونت مداوم اعمال شده از سوی نیروهای مسلحش ، مقاومتی شکل نگیرد .

این رژيم است که بالاترین سرمایه گذاری را نه فقط علیه مقاومت عملی مسلحانه که بر علیه تئوری و "گفتمان قهرآمیز" کرده و می کند . در تمامی این سالهای سیاه ، لولای درب تعامل و تسامح با جلاد نیز ازقضا نفی همین گفتمان بوده است . بنابراین ترویج پاسیفیزم وگفتمان ضد خشونت در مقابله با رژِیم از سوی هرکه باشد ، درعمل تنها شمشیر ولایت را تیز کرده و می کند و به اعمال خشونت هرچه بیشتر از سوی رژيمی یاری می رساند که یگانه گفتمانش " گفتمان خشونت" هست . بالا بردن پرچم مسالمت در مقابل خشونت و گل در مقابل گلوله یعنی تئوریزه کردن تسلیم زبونانه در مقابل جلاد . صریحتر بگویم یعنی همکاری تسلیم طلبانه با جلاد .

ضرورت اعمال قهرانقلابی در تقابل با قهرضدانقلابی

با توجه به اینکه این نوشته نیز همچون دو مقاله قبلیم ، "این جنبش ، جنبش من نیست " و " جنبش من ، جنبش سرخ " ، برای اولین بار درابعاد کلان بداخل خواهد رفت ، ذکر نکاتی چند در ارتباط مستقیم با مقوله حیاتی ضرورت حرکت به سمت اعمال هژمونی که از دل شرايط نوین بیرون آمده را ضروری می بینم .

با عاشورای 88 ، پدیده جدیدی در تعادل قوای میان مردم وحاکمیت پا به پا به وای میان مردم و زمانیافتگتگی بخشی از ان مردم و جاکمیت ین بیرون آمده را ضروری می بینم .عرصه وجود گذاشت و آن پدیده تهاجم به نیروهای رژيم بود.این پدیده مبارک که حاصل سازمانیابی مستقیم"جنبش سرخ" وسازمان یافتگی غیرمستقیم و افقی بخشی از سبزهای سرخ بوده ، و بر پایه های مستحکم تراکم خشم و نفرت توده ای سوار است ، اساسا همان عاملی است که در نهایت به درهم شکستن نهایی ماشین سرکوب رژيم راه خواهد برد . تاکتیک تهاجم سازمانیافته به نیروهای رژيم و خلع سلاح و مجازات آنان ، درآینده می باید محور حرکتهای اعتراضی قرار گیرد . رادیکالیزه کردن شعارها اگر چه همچنان ضرورت خود را تا به آخر حفظ می کند ، اما در رابطه با مقوله حیاتی تهاجم سازمانیافته به رژيم درخیابان ، جنبه حاشیه ای خواهد داشت . خصلت این تهاجم سازمانیافته اما ، انتقامگیری کور نیست . مجازات دشمن در جریان درگیری و ایجاد هراس در جبهه مقابل است . رساندن این پیام مشخص است که اعمال قهر ضد انقلابی از سوی حاکمیت بی پاسخ نخواهد ماند . یعنی این تاکتیک باید از خصلتی انسانی برخوردار باشد . بنابراین تا آنجایی اعمال قهر انقلابی مشروعیت دارد که اولا تنها آن دسته از نیروهای سرکوبگر رژيم را نشانه رود که در درگیریها شرکت فعال داشته باشند و ثانیا با تسلیم آن نیروها متوقف شده وبا کتک زدن و مثله شدن احتمالی آنان ، چنانکه نمونه های متعددی از این موارد دردناک را در جریان قیام بهمن 57 شاهد بودیم ، صورت نپذیرد .

گرفتن عکس و فیلم از مزدوران دستگیر شده ترسان و لرزان و قرار دادن آن برروی اینترنت بسا کاری تر از کشتن فیزیکی آنان است . تهاجم سازمانیافته به نیروهای رژيم و آزاد کردن نیروهای خودی ، تنها نگذاشتن افراد در مقابل تهاجم نیروی انتظامی و بسیج ضد خلقی و مقابله با دستگیری نیروهای خودی ، استفاده گسترده از کوکتل مولوتف وبه آتش کشیدن تمامی نشانه های رژيم ضدبشری درسطح شهر، ازجمله راهکارهای ضروری در رویارویی های آتی است . برای مرثیه های خشونت زدایی از جنبش و صلح طلبی و نفی خشونت و .... تره هم نباید خرد کرد . این مرثیه خوانی ها ، پایه های تئوریک و منطقی ندارند . قبلا هم گفته ام ، ریشه این بخارات معده در بهترین حالت خود ترس است . وحشت از پرداخت بهای ضروری برای دستیابی به هدف است . تسلیم طلبی است . حقارت نهادینه شده و عادت به مفتخوری است . هر چه هست ، ما را و انقلاب را با آن سر آشتی نیست .

بیژن نیابتی ، 25 دیماه 1388

bijanniabati@hotmail.com

Balatarin :: Donbaleh :: Mohandes :: Delicious :: Digg :: Stumbleupon :: Furl :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed


0 نظرات:

ارسال یک نظر

برای ارسال نظر : بعد از نوشتن نظرتان در انتخاب نمایه یک گزینه را انتخاب کنید در صورتی که نمیخواهید مشخصات تان درج شود " ناشناس" را انتخاب نموده و نظر را ارسال کنید در صورت مواجه شدن با پیغام خطا دوباره بر روی دکمه ارسال نظر کلیک کنید.
مطالبی که حاوی کلمات رکيک و توهين آمیز باشد درج نميشوند.

 
Clicky Web Analytics

Copyright © 2009 www.eshterak.net